هنگامهی درو…: برزین آذرمهر!
هنگامهی درو…
برزین آذرمهر
هنگامهی درو…
بر شیشهها تلنگر انگشتهای خشم
در زاغهها تراکم باروتِ انفجار…
از جرزها
کند به گذر
نشط ،
نفت کین…
آتش زنه کجاست؟
موجی ست رو به اوج…
دیگر بس است
بهانه ی مرد بهانه جو!
چندان نمانده فرصتی بهر بگو مگو!
گردد به هر جرقهای
این برج زیر و رو!
اما به هوش باش و
درایت به کار بر!
کاین شعله در نگیرد
یکسان به خشک و تر!
برزین آذرمهر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر