۱۴۰۱ اردیبهشت ۱۰, شنبه

در اين روز اول ماه مه …: نامه مردم، دوره هفتم، سال دوم، شماره ۲۲۳، ١۰ اديبهشت ۱۳۵۹ گزینش و تایپ: ع. سهند/تارنگاشت عدالت – بایگانی دورۀ دوم

  

در اين روز اول ماه مه …

تارنگاشت عدالت – بایگانی دورۀ دوم

منبع: نامه مردم، دوره هفتم، سال دوم، شماره ۲۲۳، ١۰ اديبهشت ۱۳۵۹

گزینش و تایپ: ع. سهند

 

آی بردگان به‌پاخاسته
آهای برنجکاران خسته
تفنگداران صحرا
جنگجويان عرب
و شما
رفقای محروم کشورهای ستم و سرمايه
اينک ببينيدم
اينجا در ايران
که چگونه قلبم را شقه می‌کنند …
 

در اين روز اول ماه مه …

 

نام مرا تمام جهان می‌داند،
نامی به سادگی خاک
نامی به روشنی آفتاب و آب.

من هستم!
در «کيپ تاون»
و «هارلم» و «ممفيس»
رنگم سياه سياهست،
در «کنتاکی» و «ميسوری» سرخم،
در «تايپه» زردم
و در «اتاوا» سپيد،
فرقی نمی‌کند؛
بايد ميان اسکله‌ها،
بايد ميان بندر و بارانداز
برای خاطر يک جرعه زندگی
با گرده‌های مجروح
بچرخم،
بايد تمام خيابان‌های دنيا را
بروبم،
بايد
مهميز چکمه‌های اربابانم را
بربندم،
اما- خود- اينچنين که می‌بينيد،
عريانم
پاها و دست‌ها را می‌بينيد؟
زخم جراحت‌شان را …؟

نام مرا تمام جهان می‌داتد،
در «بيرمنگام» فاستونی می‌بافم
در «اتازونی» دشت‌ها را بارور می‌کنم
و در «بردو» تاکستان‌ها را …
در «کروپ» فولادريزم
و در «مونسو» معدنکار
اما- اگر- باشد-
سهم من از جهان
آنقدر کوچک است
که به گفتنش نمی‌ارزد،
زندگانی را می‌بينيد؟
-زندگان را-
زجر و حقارتشان را …؟

نام مرا تمام جهان می‌داند،
من در مکارۀ «وال استريت»
خريد و فروش می‌شوم
و در «گوادالوپ» به ريشم می‌خندند!
اين روبهان معده‌گشاد
-اين فراک‌پوشان-
می‌خواهند،
برای من، اينان
تمهيدهای تازه ببافند!
اما، ديگر من
گردن به يوغ و کند نخواهم سپرد،
فولاد چهره‌ها
و مشت‌ها را می‌بينيد؟
شکوه و هيبت‌شان را …؟

نام مرا تمامی جهان می‌داند،
من در محله‌های دنيا
آزادی را فرياد می‌زنم،
در «مانهاتان»
«مارسی»
«سانتياگو»
«خارطوم …»
آنجا که غول تشنه سرمايه
نفير می‌کشد،
آنجا که کار بی مزد است و سفله‌گان همه فرمانروا،
فرياد می‌زنم:
آی … آزادی
نان از تو زاده می‌شود،
انديشيدن نيز …
من از تمامی ويرانه‌های دنيا
– حصير«آباد»
حلبی«آباد»
کاغذ«آباد»
. . . . . . . . .
از اين خرابه‌های جهان
فرياد می‌زنم،
دهان‌ها را می‌بينيد؟
طنين قرمزشان را …؟

نام مرا تمام جهان می‌داند،
در «سووتو» تيربارانم می‌کنند،
در «آلاباما» لينچ می‌شوم،
در «تل‌آويو» چشمانم را،
با آهن گداخته می‌سوزانند
و در «جاکارتا»
رودخانه‌ها
با خون عاشقم سرشارند
و در مصب هر جزيرۀ گمنام
سرود فاجعه می‌خوانند،
آه …
اين سينه‌های عطشان را می‌بينيد؟
زخم مضاعف‌شان را …؟

نام مرا تمام جهان می‌داند،
من از تمام خطه‌های گرفتار
من از هر مدار رنج
من از مسير استوايی پيکار
می‌آيم
و از سراسر خونپهنه‌های خشم
تا شارع بزرگ- و خونی طغيان
می‌رانم،
پرچم‌ها را می‌بينيد؟
امواج پر تلاطم‌شان را …

اينک، اين من!
اين ما! برادران و خواهران ستم‌بر
اين ارتش مهيب و سرخ و ستيهنده
با پتک و داس آخته‌شان
با نرمش مداوم تندر شکافشان
از هر کجای اين ستم‌آباد
برای فتح نيم ديگری از دنيا!
می‌آيند
اينک،
نهيب تيرۀ درياها را می‌بينيد؟
طوفان سرکش‌شان را …؟

آی بردگان به‌پاخاسته
آهای برنجکاران خسته
تفنگداران صحرا
جنگجويان عرب
و شما
رفقای محروم کشورهای ستم و سرمايه
اينک ببينيدم
اينجا در ايران
که چگونه قلبم را شقه می‌کنند
تا هر تکه آن‌ را جداگانه
اعدام کنند
آری ببينيدم که چگونه
در کوششی دردناک
قلبم را گردآوری می‌کنم
تا با پرچم خونين در دست
و در جبهه‌ای متحد
سپاه کار را بر صف سرمايه
پيروز گردانم.

پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/yapc69eh

۱۴۰۱ اردیبهشت ۹, جمعه

سرود انترناسیونال به ۹۵ زبان: به زبان‌های پشتو، فارسی (دری) و فارسی از «۳ ساعت و ۱۴ دقیقه و ۹ ثانیه» به بعد تارنگاشت عدالت (م - ل)

 

سرود انترناسیونال به ۹۵ زبان

سرود انترناسیونال به ۹۵ زبان: به زبان‌های پشتو، فارسی (دری) و فارسی از «۳ ساعت و ۱۴ دقیقه و ۹ ثانیه» به بعد

تارنگاشت عدالت – دورۀ سوم

سرود انترناسیونال

برخیز ای داغ لعنت خورده دنیای فقر و بندگی
شوریده خاطر ما را برده به جنگ مرگ و زندگی
باید از ریشه براندازیم کهنه جهان جور و بند
وآنگه نوین جهانی سازیم هیچ بودگان هرچیز گردند

روز قطعی جدال است آخرین رزم ما
انترناسیونال است نجات انسان‌ها
روز قطعی جدال است آخرین رزم ما
انترناسیونال است نجات انسان‌ها

برما نبخشند فتح و شادی نه بت، نه شه نه قهرمان
با دست خود گیریم آزادی در پیکارهای بی امان
تا ظلم از عالم بروبیم نعمت خود آریم به کف
دمیم آتش را و بکوبیم تا وقتی‌که آهن گرم است

روز قطعی جدال است آخرین رزم ما
انترناسیونال است نجات انسان‌ها
روز قطعی جدال است آخرین رزم ما
انترناسیونال است نجات انسان‌ها

تنها ما توده جهانی, اردوی بی‌شمار کار
داریم حقوق جهان‌بانی نه که خونخواران غدار
غرد وقتی رعد مرگ‌آور بر رهزنان و دژخیمان
در این عالم بر ما سراسر تابد خورشید نور افشان

روز قطعی جدال است آخرین رزم ما
انترناسیونال است نجات انسان‌ها
روز قطعی جدال است آخرین رزم ما
انترناسیونال است نجات انسان‌ها

 

پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/3v7pabx7

۱۴۰۱ فروردین ۲۸, یکشنبه

"حلقۀ صلح، اطمینان" - دو شعر از: پُل ِالوار(بفارسی و فرانسه)، ترجمۀ زهره مهرجو

 

"حلقۀ صلح، اطمینان"

دو شعر از: پُل ِالوار

 ترجمۀ زهره مهرجو

 

حلقه صلح

 

من از درهای سردی، از درهای تلخی خود

عبور کرده ام...

تا بیایم و لبان تو را ببوسم.

 

شهر به کوچکی اطاق ماست

جایی که در آن، جریان بیهوده شرارت

کفی اطمینان بخش برجا می گذارد.

 

موج صلح، یگانه آشنای من تویی...

تو به من انسان بودن را

دوباره می آموزی،

هنگامی که از همنوعان خویش دست می شویم.

 

 

 

 

"Anneau de paix"

Poème de Paul Éluard

Collection: Le Visage de la paix

 

J'ai passé les portes du froid,

Les portes de mon amertume,

Pour venir embrasser tes lèvres.

 

Ville réduite à notre chambre,

Où l'absurde marée du mal,

Laisse une écume rassurante.

 

Anneau de paix je n'ai que toi

Tu me réaprends ce que c'est

Qu'un être humain quand je renonce

A savoir si j'ai des semblables. 

 

 

 

اطمینان

 

اگر با تو سخن می گویم

از آنروست که می خواهم بهتر بشنوم ات،

اگر بشنوم ات،  یقین دارم

که درکت می کنم.

 

اگر لبخند می زنی

 از آنروست که می خواهی بهتر احاطه ام کنی،

وقتی که تو لبخند می زنی

دنیا را سراسر می بینم.

 

اگر  در آغوشت می گیرم

برای تداوم یافتن خویش است،

اگر که زندگی کنیم، همه چیز

زیبا خواهد بود!

 

اگر ترکت کنم، در یاد هم خواهیم ماند...

و ما در جدایی، هم دیگر  را باز

خواهیم یافت.

 

 

 

“Certitude”

Poème de Paul Éluard

Collection: Le Phénix

 

Si je te parle, c'est pour mieux t'entendre
Si je t'entends, je suis sûr de comprendre

Si tu souris c'est pour mieux m'envahir
Si tu souris je vois le monde entire

Si je t'étreins, c'est pour me continuer
Si nous vivons, tout sera à plaisir

Si je te quitte nous nous souviendrons
Et nous quittant nous nous retrouverons. 

 

 

 

از: مجموعه شعرهای

 "چهره صلح" و "ققنوس".

  

۱۴۰۱ فروردین ۲۶, جمعه

یک با یک برابر نیست: خسرو گلسرخی/تارنگاشت عدالت(م- ل)

 

یک با یک برابر نیست

تارنگاشت عدالت – دورۀ سوم

خسرو گلسرخی

معلم پای تخته داد می‌زد

صورتش از خشم گلگون بود

و دست‌هایش به زیر پوششی از گرد پنهان بود …

ولی آن ته کلاسی‌ها

لواشک بین هم تقسیم می‌کردند

دلم می‌سوخت بحال او که بیخود هو می ‌رد

و با آن شور

تساوی‌های چیزی را نشان می‌داد

با خطی روشن

به روی تخته تاریک

که از ظلمت چو قلب ظالمان تاریک و غمگین بود

تساوی را نوشت

بانگ آورد:

که یک با یک برابر هست

که یک با یک برابر است … اینجا …

بناگه … از میان جمع شاگردان یکی برخاست

همیشه یک‌نفر باید بپاخیزد … همیشه یک‌نفر باید…

به آرامی سخن سر داد:

این تساوی اشتباهی فاحش و محض است

نگاه بچه‌ها ناگه به یک سو خیره شد با بهت

معلم مات برجا ماند

و او می‌گفت …

اگر یک فرد انسان واحد یک بود …

آیا باز هم یک با یک برابر بود …؟

سکوت مدحشی بود و سئوالی سخت

معلم خشمگین فریاد زد: آری …

و او با پوزخندی گفت: نه …

و باز هم گفت: …

اگر یک فرد انسان واحد یک بود

آنکه زوری و زری می‌داشت بالا بود؟

و آنکه قلبی پاک و دستی فاقد از زر، پست‌تر می‌بود؟

اگر یک فرد انسان واحد یک بود

این تساوی زیر و رو می‌شد

حال می‌پرسم:

یک اگر با یک برابر بود

نان و مال مفت‌خواران از کجا آماده می‌گردید؟

یا چه کس دیوار چین‌ها را بنا می‌کرد؟

یک اگر با یک برابر بود

پس که پشتش زیر بار فقر خم می‌شد؟

یا که زیر ضربت شلاق له می‌شد؟

یک اگر با یک برابر بود

پس چه کس آزادگان را در قفس می‌کرد؟

یا چه کس این رادمردان را فنا می‌کرد؟

و سکوت بود و سکوت …

در این هنگام … معلم ناله‌آسا گفت:

بچه‌ها در جزوه‌های خویش بنویسید:

یک با یک برابر نیست.

پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/bdeubmyy

۱۴۰۱ فروردین ۱۶, سه‌شنبه

عمامه:(بفارسی و انگلیسی): مجید نفیسی

مجید نفیسی


اي دستار!
چه كسی ترا
بر سر او گذاشت؟

يك تكه پارچه
بيش نيستی
و با اين همه، او
ولايتِ خود را
در تو می‌بيند.

من ترا
از سر او برخواهم داشت
و به مادران داغدار خواهم داد
تا اشگهايشان را پاك كنند.

        نهم دسامبر دوهزار‌و‌سیزده  

***

 

Turban

by Majid Naficy

Oh turban!
Who put you
On the head of that man?

You’re not more than
A piece of cloth
And yet,
He sees in you
His divine state.

I will remove you
From his head
And give you to mourning mothers
So that they can wipe
Their tears.

        December 9, 2013

https://iroon.com/irtn/blog/18174/turban/