۱۴۰۰ اردیبهشت ۱۰, جمعه

روز جهانی کارگر خجسته باد! ترجمه اشعاری از هنرمندان نامی ترکیه به مناسب روز جهانی کارگر ۱۴۰۰: بهرام رحمانی

 

روز جهانی کارگر خجسته باد!

بهرام رحمانی

bahram.rehmani@gmail.com

 

به مناسب روز جهانی کارگر ۱۴۰۰، ترجمه اشعاری از هنرمندان نامی ترکیه را به مادران داغ‌دیده خیزش‌های ۹۶ و ۹۸، فعالین جنبش کارگری، جنبش زنان، جنبش جوانان و دانشجویان، روشنفکران مترقی و مردمی، بازنشستگان، خلق‌های تحت ستم، زندانیان سیاسی و... تقدیم می‌کنم!

 

آن روی سکه آزادی

ناظم حکمت

 

نگاه‌تان به خطا می‌رود.

درست دیدن هم هنر است، درست اندیشیدن هم هنر است.

اما گاه دستان هنر آفرین‌تان بلای جان‌تان می‌شود.

خمیری فراوان ورز می‌دهید اما لقمه‌ای از آن را خود نمی‌چشید،

برای دیگران بردگی و بیگاری می‌كنید و فكر می‌كنید آزادید

غنی را غنی‌تر می‌سازید و این را آزادی می‌نامید.

از لحظه به دنیا آمدن‌تان.

در اطراف‌تان آسیابی بر پای می‌دارند كه دروغ آرد می‌كند.

دروغ‌هایی که تا پایان عمر با شماست.

فكر می‌كنید كه وجدان آزاد دارید حال آن كه وجدان شما را خریده‌اند.

پیوسته در حال تایید و تكریم ‌اید

با سرهای فرو افتاده كه گویی از كمر به دو نیم شده‌اید

و بازوان افتاده، ول می‌گردید

با آزادی بیكار بودن و آزادی گزینش شغل.

...

اما این آزادی

آن روی سكه آزادی است.

***

 

بشریت بزرگ

ناظم حکمت

 

بشریت بزرگ در کشتی مسافر عرشه است

در قطار سرنشین درجه سه

در جاده رهرو پیاده

بشریت بزرگ.

           

بشریت بزرگ از هشت سالگی کار کردن را شروع می‌کند

در بیست سالگی ازدواج می‌کند

در چهل سالگی می‌میرد

بشریت بزرگ.

 

نان به غیر از بشریت بزرگ به همه می‌رسد

هم‌چنین برنج

شکر هم هم‌چنین

کتاب هم

به غیر از بشریت بزرگ به همه می‌رسد.

 

بشریت بزرگ سایه‌ای بر خاکش ندارد

در کوچه‌اش چراغی روشن نیست

و در پنجره‌اش شیشه‌ای

اما بشریت بزرگ امید دارد

بدون امید نتوان زیست. 

تاشکند، ۷ اکتبر ۱۹۵۸

***

 

صبح به‌خیر

ناظم حکمت

 

صبح به‌خیر

ای عشق گل چهره من

صبح به‌خیر

ای آن‌که روشنی می‌بخشی

به زمین

با آفتابی تازه

صبح به‌خیر

ای تو که همواره

در انتظار دیدار خورشیدی

صبح به‌خیر

صبح به‌خیر

صبح به‌خیر

***

 

محبوب من

ناظم حکمت

 

ما هر دو این را

خوب می‌دانیم محبوب من

یادمان دادند

گرسنگی را، سرما را

خستگی تا حد مرگ را

و جدایی از همدیگر را

 

هنوز به کشتن وادارمان نکرده‌اند

و هنوز کسی را نکشته‌ایم

هر دو می‌دانیم محبوب من

مبارزه برای انسان‌ها را

هر روز عاشقانه‌تر

هر روز باز هم بیش‌تر دوست داشتن است

***

 

روزهای خوب را خواهیم دید

ناظم حکمت

 

بچه‌ها!

روزهای خوب را خواهیم دید

روزهای آفتابی را هم خواهیم دید،

موتورها را

بچه‌ها، در آبی‌های آبی براه خواهیم انداخت

و در آبی‌های روشن خواهیم راند.

آخرین چرخ دنده‌ها را (آیا) به کار انداخته‌ایم

شماره انداز، صدای موتور

آی … بچه‌ها، چه‌کسی می‌داند

چه حکایتی در پیش ا‌ست

۱۶ مایل را با بوسه پیمودن!

ببینید!
اکنون برای ما

در بازارها باغچه‌های پر گل هست، جمعه‌ها

در جمعه‌های تنهایی، در بازارهای تنهایی

ببینید!

اکنون ما

هم‌چون شنیدن قصه‌ یک پری تماشا می‌کنیم

مغازه‌ها را در معابر روشن.

ببینید!

این‌ها ۷۷ ردیف مغازه‌ یک‌دست شیشه‌ای است!

ببینید!

اکنون ما گریانیم

جواب می‌دهیم:

کتابی با جلد سیاه (قانون) باز می‌شود؛ زندان است.

با تسمه‌ها بازوان‌مان را به بند می‌کشند

استخوان‌ها را می‌شکنند؛ خون است.

ببینید!

اکنون در سفره‌ ما

هفته‌ای یک تکه گوشت می‌آید

و بچه‌های ما،

اسکلت‌هایی رنگ‌پریده

از کار به خانه بازمی‌گردند.

بدانید!

اکنون ما؛ باور داریم

که روزهای خوب را خواهیم دید، بچه‌ها.

روزهای آفتابی را خواهیم دید.

موتورها را در آب‌های آبی براه خواهیم انداخت

و در شفاف‌‌ترین آب‌‌ها،

خواهیم راند.

***

 

نشانی قلبم

عزیز نسین

 

بس کن

فریاد را «من این‌جایم»

 

از اظهار وجودت خسته‌ام

نشانی‌ات را خوب می‌دانم

به بزرگی مشتم

در حفره‌ چپ سینه

قلب می‌نامندت

 

بی‌جهت در سینه بی‌تابی نکن

اگر قرار به پروازی باشد

من به پروازت درخواهم آورد

به بیرون از زندانی که در آن اسیری

 

فروتن باش

چون مغزم

بزن ، خردم کن، ویرانم کن

اما خواهش می‌کنم

فریاد نزن

***

 

دردم را درد می‌کشم

عزیز نسین

 

نمی‌گنجد این قلب در تنم

این تن در اتاقم

این اتاق در خانه‌ام

این خانه در دنیا و

این دنیای من در جهان

ویران خواهم شد

دردم را درد می‌کشم در سکوت

سکوتی که در آسمان هم نمی‌گنجد

 

چگونه بازگویم این رنج را با دیگران

تنگ است این دل برای عشقم

این سر برای مغزم

که می‌خواهد ترک بردارد و

از هم بپاشد

***

 

گل برای عشق

ییلماز گونی

 

می‌دانستم که برای عشق‌ام

باید گل خرید

اما ما گرسنه بودیم

پولی که برای خرید گل کنار گذاشته بودیم

را خوردیم

***

 

اینک قلب من تویی

یلماز گونی

 

بدان که این دیوارها برای جدا کردن ما کافی نیست

این میله‌ها

این دروازه‌های آهنی

این هوا

باور کن

بعضی اوقات مانند مشتی سنگین قدرتمند می‌شوم

بعضی اوقات مانند گنجشکی ضعیف

بی‌دلیل نیست

تا وقتی که این عشق در وجود انسان زبانه می‌کشد

بر کدام سختی پیروز نشده است؟

 

رفیق من

روزهای زیبا از دروازه سختی‌ها می‌گذرد

انسان قطره‌قطره جمع می‌شود

قطره‌قطره رفیق من

روزی در دل زندگی جاری خواهیم شد

بدان که دیوارها فرو خواهد ریخت

در تمام دروازه‌ها گشوده خواهد شد

اینک قلب من تویی

تو را می‌تپد

و دوباره قطره‌قطره در دلم جمع می‌شوی

***

 

منتظر باش

سزن آکسو

 

منتظر باش

برگشتی به روزهای سخت دوری

تبعید هست

منتظر باش

و ما را

در روزهای سخت به خاطر بیاور

 

مانند دُرناهای کوچک

مانند قُمری‌های عاشق

که در سایه‌‌ درخت سدر

به همدیگر پیچیده‌اند

که به بهار سلام می‌دهند

و در لحظه‌های آرام‌ از شب و روز

عاشقانه به گفت‌وگو نشسته‌اند

 

به یاد آر

ما به گل‌های سرخ

با وجود خارهایشان

عشق می‌ورزیدیم

می‌بوییدیم‌شان

حتی اگر دست‌هامان خونی می‌شد

آیا گل سرخی بی‌خار هم هست؟

آهی نمی‌کشیدیم

صبر کن، منتظر بمان

ما هرگز تسلیم نمی‌شویم

 

این حسرت دردناک

به یک نصیحت می‌ماند

زمانش را گذرانده

و روزی به پایان می‌رسد

سیاهی نیز به روشنایی می‌پیوندد

و شما

آن روز را

خجسته و مبارک بدارید

 

و به خاطر بیار

که ما گل‌ها را

با وجود خارهایشان دوست می‌داشتیم

آن‌ها را می‌بوییدیم

با وجود دست‌های خونی‌مان

ولی آهی نمی‌کشیدیم

طاقت بیاور

ما هرگز تسلیم نمی‌شویم

***

 

انسان‌ها شبیه هم عمر نمی‌کنند

واقف صمد اوغلو

 

انسان‌ها شبیه هم عمر نمی‌کنند

یکی زندگی می‌کند یکی تحمل

انسان‌ها شبیه هم تحمل نمی‌کنند

یکی تاب می‌آورد

یکی می‌شکند

انسان‌ها شبیه هم نمی‌شکنند

یکی از وسط دو نیم می‌شود

دیگری تکه‌تکه

تکه‌ها شبیه هم نیستند

تکه‌ای یک قرن عمر می‌کند

تکه‌ای

یک روز

***

 

در انتظار بهار

ضیا عثمان صبا

 

برای دیدن آن روز

فقط چشم‌انتظار خواهیم بود

و صبحِ ‌یک‌روز

شکوفه‌هایی را به رنگ سبز خواهیم دید

مثل این است که آسمان و کرانه‌اش

و دریا و کرانه‌اش

خود را آماده می‌کنند

و صبحِ ‌یک‌روز

بهار تمامیِ بهارها را بر سر و روی ما خواهد ریخت

این بهار تنها روزهای خوش‌بختی را

به این‌سو به آن‌سو خواهد کشید

در ساحل‌ یک رودخانه خواهیم بود و

تا جایی‌که چشم کار می‌کند

چمن‌زار پایان‌ناپذیر است

و در حین آن خوش‌بختی

گوسفندی که در سکوت می‌چرد

در این بهار با شادمانی از ته دل خواهیم خندید

فرشته‌‌ایی از آن‌جا دست خود را

به سوی ما دراز خواهد کرد

تو مرا رها مکن ای قلب من

و تو ای قلب من

از زیباترین امیدها به من بگو

***

 

صبر کن ای عشق من

آیتن موتلو

 

اگر برف بر همه کوه‌ها ببارد

اگر بوران قله‌ها را بپوشاند

و اگر توفان همه روشنایی‌ها را ببلعد

صبر کن

ای عشق آتشین من

ای عشق تو میراث فرداها

صبر کن

 

اینک

حتی اگر از سرما خاکستر شوم

حتی اگر از دلهره بلرزم

وقت در آغوش کشیدن امید است

 

امید با عشق فریاد می‌زند

و دل است هماورد عشق

و شکوفایی عشق

کار پر مهابتی است

 

رنج هزاران ساله را

و حرص آینده را

این گلیم پر نقش و نگار را

یعنی زحماتم را

یعنی قلبم را

به تو هدیه می‌کنم

 

ای عشق آتشین من

ای عشق تو میراث فرداها

بی‌درنگ

بی‌پروا

صبر کن

***

 

بسان گلخانه‌ای که از حریق سوخت

آیتن موتلو

 

نبودی

وقتی که باروهای آسمان به روی من فرو ریخت

وقتی که موج شکن آویخته به ساحل زندگی بر خاک فرو افتاد

 

سراپا خیس در توفان

اکنون که چنین از سرما می‌لرزد

کجاست آن دهان بوسه‌هایی که ابدیت را می‌بلعید؟

 

وقتی که اعصار یخ‌بندان در تن بزرگ می‌شد

آن زهدان زاینده

آن حامی و نگهبان معاشقه‌های ابدی کجا بود؟

 

وقتی که قناری‌های خوش‌الحان فنا

در شامگاه خاکستری قلب من

سکوت سیاهی را فریاد می‌زدند

سکوت مطلع آخرین کلام‌شان بود

 

آیا با روییدن  شروع می‌شود

عشق در قلب انسان؟

چه کسی می‌تواند فراموش نکردن را بیاد آورد؟

فلاکت شاخه‌هایی که درخت خویش را سرنگون کرده‌اند؟

 

نخواهم پرسید

نخواهم گفت

کجا بودی

فراموش کن

 

پنهان کن مرا

در نهانخانه دل‌ات

بسان گلخانه‌ای که از حریق تو سوخت

***

 

درد

ییلماز اردوغان

 

اگر در راه زیستن

باید چنین مرگی باشد

اگر در راه دوست داشتن

باید چنین دردهایی را تحمل کرد

اگر در راه زندگی

باید چنین جنگی باشد

بسیار خوب

پس در راه تو

چرا باید آزرده شد؟

***

 

در دنیای رویاها

اورهان ولی

 

انگار همین لحظه از دریا بیرون آمده است

لب‌ها و موهایش تا دم سحر

بوی دریا می‌داد

سینه افتان و خیزانش

مثل موج دریا

می‌دانستم فقیر است

اما همیشه که نمی‌توان از فقر صحبت کرد

در گوشم آرام

ترانه‌هایی از عشق زمزمه کرد

که می‌داند در زندگی‌اش، در نبردش با دریا

چه آموخته

چه اندوخته

پهن کردن تور ماهیگیری

جمع کردن آن

دستانش را در دست‌هایم گذاشت

تا ماهی خاردار را یاد آورم

آن شب در چشمانش دیدم

دریایی برآمده از دریا

در موهایش

موجی سوار بر موج

و من حیران

به این سو و آن سو رفتم

در دنیای رویاها

***

 

قوی‌ترین انسان‌های دنیا

جمال ثریا

 

اگر یک روز از من بپرسند

قوی‌ترین انسان‌های دنیا

چه کسانی هستند؟

جواب می‌دهم

زنانی که تنهایی را یاد گرفته‌اند

***

 

سرپیچی می‌کنم

احمد کایا

 

پاسخ می‌دهم:

از مادرانی که دست بر کمر زده‌اند

از زندانی‌ها، و دردها

خیلی بحث می‌کنم چون که

از آنانی که سر در خاک پنهان می‌کنند متنفرم

سرپیچی می‌کنم.

و قول می‌دهم که

مکان‌های پست

 

و کارهای پست

نام شان با نام من یاد نشود

گلی هستم در جنگل خلق؛

فوران کردم سرپیچی می‌کنم.

من نوک چاقوی هستم

که جنگیده برای خلقش

سرپیچی می‌کنم، هی

دوباره می‌گویم

از ترس‌های چشم بسته

از قدغن‌ها، از هجوم‌ها

هرگز عقب نمیشینم زیرا که

از خفاش خون‌‌آشام دیوانه شدم

سرپیچی می‌کنم؛ قول می‌دهم که

راه چند کاغذ فروش بی‌شرف

راه تسلیم و رنج

برای من نخواهد بود

موجی هستم در دریای خلق

به جوش آمدم سرپیچی می‌کنم.

من دهانه‌ی لوله‌ی تفنگی هستم

تکیه داده به خلقش

اینک سرپیچی می‌کنم

***

 

سر خواهد آمد

از چیزی که نمی‌دانم برایم سخن بگو

مثلا، خوشبختی را بیاموز به من

از چیزی که نمی‌دانم سخن بگو

از دروغ‌هایی که تاکنون شنیده‌ام سخن نگو

ترانه‌ای بخوان تو برایم که تا کنون نشنیده باشم

ترانه‌ای که سخن از جدایی در او نباشد.

 

درد و جفای دنیا سر خواهد آمد

بهاران چه بیهوده به سر آمد

سال‌هایی که از خویشتنم بیگانه بودم سپری شدند

بیا و از چیزی که نمی‌دانم برایم سخن بگو

داستان‌‌های تکراری که هر ساله شنیده‌ام تمام شدند

بیا و از چیزی که نمی‌دانم برایم سخن بگو.

 

از چیزی که نمی‌دانم برایم سخن بگو

مثلا، خندیدن را بیاموز به من

از دردهایی که  از بر دارم سخن نگو

ترانه‌ای بخوان تو برایم که تاکنون نشنیده باشم

ترانه‌ای که سخن از حزن در او نباشد.

شعر از: زینب تالو

موسیقی: احمد کایا

جمعه دهم اردیبهشت ۱۴۰۰ – سی‌ام آوریل ۲۰۲۱

۱۴۰۰ اردیبهشت ۹, پنجشنبه

آغاز ماه مه (بفارسی و انگلیسی): فرح نوتاش

 

آغاز ماه مه

راه تو همیشه درخشان باد ای کارگر

در نشیب و چرخش و فراز این زندگی

جوهر کاریت خروشان باد ای کارگر

 

جان تو منور به سرخی شعله های بیداری

در معبر تاریک رنج ها و طوفان های زندگی

پیکرت بری از آفت هر اعتیاد و بیماری

 

در نسیم عطر آور این بهار

چون شکوه سکر آور زندگی

روز تو مبارک باد در این بهار

 

ای که تیر قدرتت اتحاد

در اوج و عرصه این زندگی

ای شکوه همتت اتحاد

 

آغاز ماه مه روز جهانی توست

آنچه ساخته بر حول محور زندگی

حاصل کار و زحمت و جوانی توست

 

ابراز درد امروز شایسته نیست

ترسیم صحنه های ویران زندگی

بر چهره تابان امروز بایسته نیست

 

لیک این فردا و این اضطراب زحمتکشان

این حسرت جاری و انسانی از زندگی

این صبوری...و این فرو خوردن خشمشان

 

امپراطوران سرمایه.... آسوده بال

بی ترس و با آز بی پایان از زندگی

به کشتار و غصب غنایم هر روز سال

 

اوج بلوغ کارگران جهان است اتحاد

در نبرد با جنگ و بیکاری و یوق بردگی

تیر انتقام زحمت کشان جهان است اتحاد

 

فرح نوتاش

وین  اول ماه مه 2004

کتاب شعر 5

www.farah-notash.com

 

 Farah Notash - آغاز ماه مه (farah-notash.com)

***

Farah Notash - 1st of May (farah-notash.com)

 

1st of May

Now comes the 1st of May
Worldwide laborers' day

Rise jobless workers cry
Facts, no one can deny

War ... attack occupation
More double exploitation
Full planned automation
None stop aggravation

Support workers’ rights
Life is getting so tight
Support workers’ rights
Fades future out of sight

With the year Two Thousand
War refugees no end
Began the space age
No fall in the rage

In Two Thousand and One
Planned tower crash for slavering Afghan

Support workers’ rights
Life is getting so tight
Support workers’ rights
Fades future out of sight

In Two Thousand and Two
US-warships running full armed with crew

Year Two Thousand and Three
Ha Ha ... Iraq has been set free

Support workers’ rights
Life is getting so tight
Support workers’ rights
Fades future out of sight

Year Two Thousand and Four
Poverty and crime getting more and more

Comes Two Thousand and Five
Real fight starts just to be alive

War ... attack occupation
More double exploitation
Full planned automation
None stop aggravation

Now rise the month of May
We stand for what we say

Support workers’ rights
Life is getting so tight
Support workers’ rights
Fades future out of sight

We are no numbers, but women and men
We want living for all then

Moving factories land to land
We support the rights hand in hand

Worldwide laborers’ maturity
Is ... standing in left unity

Support workers’ rights
Life is getting so tight
Support workers’ rights
Fades future out of sight

 

Farah Notash

Vienna, 1st May 2005

Poem Book 6

www.farah-notash.com

Farah Notash - 1st of May (farah-notash.com)

 

 

۱۴۰۰ اردیبهشت ۵, یکشنبه

جلفای اصفهان - به ياد وازگن منصوريان(بفارسی و انگلیسی): مجید نفیسی

 


به‌مناسبت سالگرد كشتار ارمنيان

جلفای اصفهان

        به ياد وازگن منصوريان

مجید نفیسی

شاه عباس تو را
چون زنجیر خاجی
به گردن شهر آویخت
با کلیسا و میدانچه سنگی‌ات
با پیاله‌فروشی‌ها و زرگرخانه‌هایت
و با گونه‌های سرخ دخترانت.

شهر برای تو
همیشه آن سوی رود بود
و تنها شاعران آخر شب
درهای میخانه‌هایت را میکوبیدند
و کوهنوردان دم صبح
چک چک "آب خاجیک" ات را می‌آشفتند.

صدها سال در برابر هم روئیدیم
تا عاقبت "مادی" های زاینده‌رود
دلهامان را به هم آمیخت
و خون وازگن
در رگ من جوشید.

جلفای ارمنی!
ستمگران از تو زنجیر خاجی میخواستند
اما تو چون مسیحی مصلوب
دوباره به‌پا‌خاستی.

بیست‌و‌نه ژانویه هزار‌و‌نهصد‌و‌هشتاد‌و‌شش 

Little Armenia

 

In Commemoration of Armenian Genocide

Little Armenia
In memory of Vazgin Mansourian*

by
Majid Naficy

The king hung you like a crucifix
From the neck of my city, Isfahan
With your cathedral and cobblestones
With your taverns and goldsmiths
And your blushing daughters.

The city remained apart from you
Lying beyond Zaiandeh River.
Only poets of midnight
Knocked at the door of your taverns
And hikers of early morning
Disturbed your trickling spring.

For hundreds of years
We grew apart
Until the canals of Zaiandeh River
Brought our hearts together
And the blood of Vazgin
Flowed into my veins.

Oh, little Armenia!
The tyrants wanted you as a crucifix
But you rose again
Like the crucified Christ.

January 29, 1986

* My Armenian friend, Vazgin Mansourian was executed in July 1983 in Evin prison, Tehran. He is survived by his son, Narbeh. In this poem, "Little Armenia" refers to "Jolfa", the Armenian neighborhood in Isfahan. Shah Abbas I (1571-1629) forced Armenians to migrate from their homeland to his capital, Isfahan, Iran.

https://iroon.com/irtn/blog/17042/little-armenia/

۱۴۰۰ اردیبهشت ۲, پنجشنبه

    عشق آمریکایی من - سی‌و‌دو شعر برای وندی- سی‌و‌دو. سالگرد در رم(بفارسی و انگلیسی): مجید نفیسی

 

        عشق آمریکایی من


        سی‌و‌دو شعر برای وندی

 

سی‌و‌دو. 

سالگرد در رم

   مجید نفیسی

به رم می‌رویم
تا بیستمین سالگردمان را
در مهرخانه جشن بگیریم.*

قدم‌زنان در راه
به نوشگاهی سر‌می‌زنیم
و سفارش پیش‌نوشی می‌دهیم.

آنسوی پنجره
جفتی کبوتر
عشق می‌بازند.

نوش به کبوتران!
نوش به کبوتران!
نوش به خودمان!

فردا به نیایش بامدادی می‌رویم
وقتی بابا فرانسیس
کبوترانش را رها می‌کند.

اما اینک باید به مهرخانه شویم
تا رمز عشق را
از مهر پارسی بیاموزیم.

    هشتم نوامبر دوهزار‌و‌نوزده

*- "مهرخانه" معبد مهر یا میترا در روم باستان. میترای رومی از میترای پارسی ریشه گرفته: خدای مهر و پیمان.

اشعار: ۱. روی پل ۲: کاش آب بیاید ۳. سبدهای خالی ۴. قهوه‌جوش ۵. دل بی‌قرار ۶. رختشویی ۷. گل کاغذی ۸. حقیقت ساده ۹. پرنده‌ی فارسی‌خوان ۱۰. باغبان ۱۱. سروهای گمشده ۱۲. دیدار از دیوار ۱۳. آیا عشق جامی از هورمونها‌ست؟ ۱۴. روز استقلال ۱۵. ای درد ۱۶. فصل چیدن تمشكها ۱۷. چه كسی رشک‌انگیزتر است؟ ۱۸. تماشای بیسبال ۱۹. شبی در کالیستوگا ۲۰. خوابِ "ماجرای نیمروز" ۲۱. برای ابدیت شعر نمی‌گویم ۲۲. رد‌پاهای ما در مائوئی ۲۳. از خلیج تا خیزابها ۲۴. قربانگاه شعر ۲۵. دوبلین ۲۶. تماشاي برف با وندی ۲۷. ساندویچِ جورج حبش ۲۸. آمیزه‌ی بامدادی ۲۹. سکته ۳۰. كبوتر مست ۳۱. عاشق یا فارغ؟ ۳۲. سالگرد در رم


 ***

My American love ... 32: Anniversary in Rome

 

My American Love
        Thirty-Two Poems for Wendy


Thirty-Two.

Anniversary in Rome

        By Majid Naficy


We go to Rome
To celebrate our twentieth anniversary
In the  Mithraeum.* 

Walking there, 
We stop by a tavern
And order Aperol Spritzes.

Outside the window
A pair of doves
Is making love.

Toast to the doves!
Toast to the doves!
Toast to us!

Tomorrow we go to morning service
When Papa Francis
Releases his doves.

But now we must get to the Mithraeum
To learn the mystery of love
From the Persian Mithra.

        November 8, 2019

* Mithraeum was the temple of Mithras in the Roman Empire. Roman Mithras originated from the Persian Mithra, the God of friendship and contract.

POEMS: 1. On the Bridge, 2. I Hope the Water Returns, 3. Empty Baskets 4. Coffee Maker 5. Anxious Heart 6. Washing 7. Bougainvillea 8. Simple Truth 9. Persian-Singing Bird 10. The Gardener 11. Lost Cypresses 12. Visiting the Wall 13. Is Love a Glass of Hormones? 14. Independence Day 15:  Oh, Pain 16. The Season of Picking Raspberries 17. Who Is More Envied? 18. Watching Baseball 19. A Night in Calistoga 20. Dreaming “High Noon" 21. I Do Not Write Poetry for Eternity 22. Our Footprints in Maui 23. Bay to Breakers 24. The Altar of Poetry 25. Dublin 26. Watching the Snow with Wendy 27. George Habash Sandwich 28. Morning Blend 29. Stroke 30. Mating Dove 31. In or Out of Love? 32.  Anniversary in Rome

https://iroon.com/irtn/blog/17026/my-american-love-32-anniversary-in-rome/

۱۴۰۰ فروردین ۲۸, شنبه

رؤیاها: شعری از زهره مهرجو

رؤیاها

شعری از زهره مهرجو

 

ماه صورت گرد و روشنش را

 در آسمان بزرگ آشکار می کند،

مثل رُز سپیدی که در زیر آفتاب گرم می شکفد.

 

نگاهش که می کنی

رؤیاها در ذهنت زنده می شوند

زیبا، جوان و وحشی...

بسان اسب هایی که در جنگل

شتابان به سوی افق دور می تازند...

سایه هاشان در رنگین کمان نقش می بندد

گیسوان ابریشمی شان  در هوا موج می زند...

در برابرشان

زمان حیرت زده از حرکت باز می ماند

 

پشت سر

رد سنگینی ازغبار برجا می نشیند.

 

 

Watching-the-stars

۱۴۰۰ فروردین ۲۲, یکشنبه

عشق آمریکایی من - سی‌و‌دو شعر برای وندی- بیست‌و‌دو رد‌پاهای ما در مائوئی(بفارسی و انگلیسی): مجید نفیسی

 

عشق آمریکایی من


سی‌و‌دو شعر برای وندی


بیست‌و‌دو  رد‌پاهای ما در مائوئی

مجید نفیسی

 

تا الان دیگر
رد‌پاهای ما در مائوئی*
پاک شده‌اند
چونان "الوها"های هاوایی*
زیرِ غرشِ جتهای آمریکایی.

ذره‌های شن
پس از آب‌تنی‌های بامدادی ما در دریا,
لکه‌های شراب
پس از شادخواری‌های شامگاهی ما در ایوان
و ناله‌های عشق
پس از بوسه‌های بی‌پایان ما در ویلا
همه ناپدید شده‌اند
در زیرِ غرشِ جاروی برقی
چرخشِ ماشین رختشویی
و شلیکِ لکه‌پاک‌کنها.

آنچه بجا‌مانده
رفت‌و‌آمدِ همیشگی موجهاست
ناپایداری ریزه‌بارانهای ناگهانی
و شاید لاک‌پشتِ دریایی کلانی
که از پسِ خرسنگهای ساحلی
به‌جای خالی ما می‌نگرد.

        بیست‌و‌سوم اکتبر دوهزار‌و‌هفده

*- مائوئی جزیره‌ی بزرگی است در ایالت هاوایی.
*- "الوها" در زبان هاوایی به‌معنای "عشق" است و به‌جای "درود" یا "بدرود" بکار می‌رود.
 

اشعار: ۱. روی پل ۲: کاش آب بیاید ۳. سبدهای خالی ۴. قهوه‌جوش ۵. دل بی‌قرار ۶. رختشویی ۷. گل کاغذی ۸. حقیقت ساده ۹. پرنده‌ی فارسی‌خوان ۱۰. باغبان ۱۱. سروهای گمشده ۱۲. دیدار از دیوار ۱۳. آیا عشق جامی از هورمونها‌ست؟ ۱۴. روز استقلال ۱۵. ای درد ۱۶. فصل چیدن تمشكها ۱۷. چه كسی رشک‌انگیزتر است؟ ۱۸. تماشای بیسبال ۱۹. شبی در کالیستوگا ۲۰. خوابِ "ماجرای نیمروز" ۲۱. برای ابدیت شعر نمی‌گویم ۲۲. رد‌پاهای ما در مائوئی

***

 

My American Love

        Thirty-Two Poems for Wendy

Twenty-Two.
Our Footprints in Maui

        By Majid Naficy


By now
Our footprints in Maui
Are all gone
Just like the Hawaiian alohas
Under the roar of American jets.

The specks of sand
After our morning swimming in the ocean,
The stains of wine
After our evening drinking on the balcony,
And the moans of love
After our never-ending kissing in the villa
Have all disappeared
Under the roar of a vacuum cleaner
The turns of a washing machine
And the shots of a stain remover.

What remains
Is the permanent coming and goings of waves,
The evanescence of sudden drizzles
And perhaps a giant sea turtle
Looking at our empty place
From behind boulders.

        October 23, 2017

POEMS: 1. On the Bridge, 2. I Hope the Water Returns, 3. Empty Baskets 4. Coffee Maker 5. Anxious Heart 6. Washing 7. Bougainvillea 8. Simple Truth 9. Persian-Singing Bird 10. The Gardener 11. Lost Cypresses 12. Visiting the Wall 13. Is Love a Glass of Hormones? 14. Independence Day 15:  Oh, Pain 16. The Season of Picking Raspberries 17. Who Is More Envied? 18. Watching Baseball 19. A Night in Calistoga 20. Dreaming “High Noon" 21. I Do Not Write Poetry for Eternity 22. Our Footprints in Maui

https://iroon.com/irtn/blog/16969/my-american-love-22-our-footprints-in-maui/

۱۴۰۰ فروردین ۱۹, پنجشنبه

اشعار «گروپ هنری یوروم»: برگردان: بهرام رحمانی

   اشعار «گروپ هنری یوروم»: برگردان: بهرام رحمانی

یاد جان‌باختگان «گروپ هنری یوروم» و اِبرو تیمتیک را گرامی بداریم!

بهرام رحمانی

bahram.rehmani@gmail.com

مثل یک بوسه گرم

مثل یک غنچه سرخ،

مثل یک پرچم خونین ظفر،

دل افراخته‌ام را به تو می‌بخشم.

ناظم حکمت

هلین بولک ترانه - سرود  «دست‌های خلق» که او خود آن را در سال ۲۰۱۴ و در میان استقبال پرشکوه ده‌ها هزار نفر خواند:

 

دست‌های خلق!

 

با صدای هلین بولک

دست‌های خلق!

قدرتمند است و گرم،

تن‌های مجروح درآغوش گرم دست‌های او جای خواهد گرفت،

در برگ‌های سپید و نانوشته تاریخ حک کنید،

پیکار ما، درمان درد ماست

یکی برای همه، همه برای یکی!

دست‌های خلق گرچه به زنجیر است و به بند

اما گل‌های سرخ تنها نخواهند بود

دست‌های خلق زندان را ویران خواهد ساخت

در برگ‌های سپید و نانوشته تاریخ حک کنید،

پیکار ما، درمان درد ماست

یکی برای همه، همه برای یکی!

خلق خشمگین با مشت‌های گره کرده

با نام عدالت ظلم را در هم خواهد کوبید

در برگ‌های سپید و نانوشته تاریخ حک کنید،

پیکار ما، درمان درد ماست

یکی برای همه، همه برای یکی!

 

بخشی از سخنان «ابراهیم گوگچک» در یکی از کنسرت گروپ یوروم در استانبول.‌‌(از اعضای گروه یوروم که در پنجم مه به اعتصاب غذای ٣٢٣ روزه خود پایان داده بود ظهر روز پنج‌شنبه ۷ مه ۲۰۲۰ جان خود را از دست داد.)

 

ما خلقیم

 

میلیون‌ها هستیم

خلق آناطولی هستیم

مادرمان یکی‌ست و هم خواهر و برادریم

 

پیکار ما

برای نان

برای استقلال

برای پایان دادن به گرسنگی

به فقر پایان خواهیم داد

 

پیکار ما بر علیه استثمارگران

برای جان‌باختگان

برای عدالت

استقلال‌مان

 

همه جا

در همه چیز

و همه برابر متشکل خواهیم شد!

...

 

شعر یکی از آهنگ‌های گروه یوروم از آلبوم «طوفان تگرگ» شعر از ساواش اِزگی(آهنگ گفت‌و‌گویی است شعر یکی از آهنگ‌های گروه یوروم از آلبوم «طوفان تگرگ» شعر از ساواش اِزگی(آهنگ گفت‌و‌گویی است در یک کابین زندان بین یک مادر و فرزند زندانی‌اش)

 

چه‌قدر بدنت نحیف شده

 

که به اشک‌هام پناه بردی

عزیزکم دخترم،

اگر گرسنگی عمرت را بلعیده بیا شیرم را بنوش.

شعله‌های سوزان

وجودت را توی سپیدی گیسوانت پنهان کردی؟

یا این که شب‌ها خورشید در تو غروب می‌کند؟

نگران تن من که آب می‌شود نباش، آسمان را بر قامتم پوشیدم.

از غصه چهره در هم نکش مادرم، می‌دانی که بین ما رسم نیست جوانمردها بمیرند.

اگر رفتن شما آتش شود و بسوزاند مگر مادرها تمام می‌شوند؟

اگر مرگ گل‌ها را بچیند هم، بذر گل‌ها مگر تمام می‌شود؟


هلین بولک ترانه - سرود  «دست‌های خلق» که او خود آن را در سال ۲۰۱۴ و در میان استقبال پرشکوه ده‌ها هزار نفر خواند:

 

دست‌های خلق!

 

با صدای هلین بولک

دست‌های خلق!

قدرتمند است و گرم،

تن‌های مجروح درآغوش گرم دست‌های او جای خواهد گرفت،

در برگ‌های سپید و نانوشته تاریخ حک کنید،

پیکار ما، درمان درد ماست

یکی برای همه، همه برای یکی!

دست‌های خلق گرچه به زنجیر است و به بند

اما گل‌های سرخ تنها نخواهند بود

دست‌های خلق زندان را ویران خواهد ساخت

در برگ‌های سپید و نانوشته تاریخ حک کنید،

پیکار ما، درمان درد ماست

یکی برای همه، همه برای یکی!

خلق خشمگین با مشت‌های گره کرده

با نام عدالت ظلم را در هم خواهد کوبید

در برگ‌های سپید و نانوشته تاریخ حک کنید،

پیکار ما، درمان درد ماست

یکی برای همه، همه برای یکی!

 

بخشی از سخنان «ابراهیم گوگچک» در یکی از کنسرت گروپ یوروم در استانبول.‌‌(از اعضای گروه یوروم که در پنجم مه به اعتصاب غذای ٣٢٣ روزه خود پایان داده بود ظهر روز پنج‌شنبه ۷ مه ۲۰۲۰ جان خود را از دست داد.)

 

ما خلقیم

 

میلیون‌ها هستیم

خلق آناطولی هستیم

مادرمان یکی‌ست و هم خواهر و برادریم

 

پیکار ما

برای نان

برای استقلال

برای پایان دادن به گرسنگی

به فقر پایان خواهیم داد

 

پیکار ما بر علیه استثمارگران

برای جان‌باختگان

برای عدالت

استقلال‌مان

 

همه جا

در همه چیز

و همه برابر متشکل خواهیم شد!

...

 

شعر یکی از آهنگ‌های گروه یوروم از آلبوم «طوفان تگرگ» شعر از ساواش اِزگی(آهنگ گفت‌و‌گویی است شعر یکی از آهنگ‌های گروه یوروم از آلبوم «طوفان تگرگ» شعر از ساواش اِزگی(آهنگ گفت‌و‌گویی است در یک کابین زندان بین یک مادر و فرزند زندانی‌اش)

 

چه‌قدر بدنت نحیف شده

 

که به اشک‌هام پناه بردی

عزیزکم دخترم،

اگر گرسنگی عمرت را بلعیده بیا شیرم را بنوش.

شعله‌های سوزان

وجودت را توی سپیدی گیسوانت پنهان کردی؟

یا این که شب‌ها خورشید در تو غروب می‌کند؟

نگران تن من که آب می‌شود نباش، آسمان را بر قامتم پوشیدم.

از غصه چهره در هم نکش مادرم، می‌دانی که بین ما رسم نیست جوانمردها بمیرند.

اگر رفتن شما آتش شود و بسوزاند مگر مادرها تمام می‌شوند؟

اگر مرگ گل‌ها را بچیند هم، بذر گل‌ها مگر تمام می‌شود؟

 

«این محله مال ماست»

 

شکست نخواهیم خورد؛

چرا که قلب‌مان به عشق خلق می‌تپد

اینجا میهن ماست؛

به کار عرق جبین جان بی‌وقفه در تکاپوییم برای تداوم حیات

پیش بهسوی باریکات‌

با اخگرانی از امید

و ستاره‌ای سرخ بر پیشانی‌مان

این محله مال ماست

به رزمتان سوگند که قاتلان را بخششی نخواهد بود

بکوب بر طبل «انقلاب»

بهخاطر جبهه نبرد

بزن به عشق خلق‌

بزن، بکوب، بدر

بزن قاتلان را، بزن جلادان را، بزن مزدوران مزور را

هزاران درود بر تیرخورده‌گان و مبارزان «قاضی»؛

هزاران درودشان باد

شوراهای خلق حیات را انسجام می‌بخشند

پیشاهنگان سلحشور منادیان عدالت‌اند

ما خلق متشکلیم، محافظان محلات که بر فاشیسم فرمان ایست می‌دهیم!


دست‌های خلق بزرگ و پر حرارت است

بدن زخمی را در قعر سیاه چاله‌ای در آغوش خواهد گرفت

در صفحات سفید تاریخ یک بار دیگر بنویسید

مبارزه درمان دردهاست.

یکی برای همه، همه برای یکی.

دستهای بزرگ خلق در بند است

گل سرخش را تنها نخواهد گذاشت

او را از پشت میلههای زندان درخواهد آورد

در صفحات سفید تاریخ یک بار دیگر بنویسید

مبارزه درمان دردهاست.

یکی برای همه، همه برای یکی.

مشتهای بزرگ خلق خشمگین است

بهنام عدالت ظالمان را خواهد زد

در صفحات سفید تاریخ یک بار دیگر بنویسید

مبارزه درمان دردهاست.

یکی برای همه، همه برای یکی.

در صفحات سفید تاریخ یک بار دیگر بنویسید

مبارزه درمان دردهاست.

یکی برای همه، همه برای یکی.

 

ترانه «جمود»

 

بر سر کوه‌های سربلند آتشی برپاست

عاشقان در اطراف آن گرد آمده‌اند

روزی می‌رسد که هرزگی‌ها برملا شود

وقتی جمو رو به دشت سرازیر می‌شود

ای یار

با بره‌ ستاره‌نشانش بر سر

و مسلسلش در دست

زدن به کوه‌های درسیم و ترانه خواندن، چه لذتی دارد

آه جمو جانم جمو

ابرها چون خبری خوش به روی دشت فرود می‌آیند

طوفانی در راه است

و در هیاهوی آن روز با شکوه

کودکان به رقص و پایکوبی صف خواهند کشید

 

 

آهنگ «اول ماه مه» از گروپ یوروم

 

اول ماه مه

 

روزها سپری می‌شوند با سرکوب، ظلم، و خون؛

نباید برای این تعدی‌ها اجازه داد، استثمار باید متوقف شود؛

زندگی نوینی آغاز خواهد شد، در این‌جا و در همه جا

 

اول مه، اول مه، بزرگ‌داشت روز کارگران،

آن‌هایی که در راه درخشان انقلاب پیش می‌روند

 

خورشید نوینی از فراز قله‌های بلند خود را نمایان خواهد کرد،

شادی زندگی در افق مبارزه خواهد رویید،

روزهای شاد زندگی در کشور من به یقین نمایان خواهند شد

 

اول مه، اول مه، بزرگ‌داشت روز کارگران،

آن‌هایی که در راه درخشان انقلاب پیش می‌روند

 

نگذارید که مردم فریب خورده و ساکت بمانند،

به خلق آموزش دهید که برای احقاقِ حقوقِ خود باید پایداری کنند،

روزهای روشن‌تری در انتظار‌مان هست

 

اول مه، اول مه، بزرگ‌داشت روز کارگران،

آن‌هایی که در راه درخشان انقلاب پیش می روند

 

صدای اعتراض ملت‌ها زمین و آسمان را به لرزه دراورده،

مشت آهنین ملت چون پتکی سنگین فرود خواهد امد،

موجِ انقلاب دنیا را در بر خواهد گرفت

 

روزی خواهد امد که مستبدین از اجتماعات رانده شوند،

و مانند کاغذ پاره‌ای بی‌ارزش در طوفان انقلاب ناپدید گردند.

 

از عشق خالی

 

هنگامی که زندگی از هم دریده بود

تو را من

در بلندای یک باور یافتم

و در زیبایی یک نبرد

دل دادم...

پایان نیافته هنوز

ادامه دارد آن نبرد

و ادامه خواهد داشت

تا وقتی که روی زمین صورت زیبایِ عشق گردد!

 

ازعشق گفته بودند تمامیِ استادانِ زندگی

و با عشق دوست داشتنِ زیبایی را

و به‌خاطرِ آن زیبایی

توانِ مبارزه کردن را

نگاه کن

در چهره‌ات شکوفه‌های بادام

و در گیسوانت بهار و خاکی که می‌خندد

این تویی؟ آن نبردی که من دوستش دارم؟

یا تویی، آن زیبایی نبردی که در پیش دارم؟

تو را من

در بلندای یک باور یافتم

و در زیبائی یک نبرد

دل دادم.

 

شاخه‌های تازه‌مان را هزار بار بریدند

هزار بار سخت بشکستند

باز شکوفه می‌دهیم و هنوز میوه می‌دهیم

هزار بار در بیم و هراس خفه کردند زمان را

هزار بار کشتند

... باز در زایش‌ایم، باز شادی می‌کنیم

پایان نیافته هنوز

ادامه دارد آن نبرد

و ادامه خواهد داشت

تا وقتی که روی زمین صورت زیبای عشق گردد!

 

از پسِ اولین چشمه‌ها که گذر می‌کردیم

گام‌هایمان، پاهای جاریِ آب می‌شدند

دستان‌مان، دستانِ سنگ و خاک

ما بی‌شمار می‌شدیم

در صبح گاهانی که تشنه باران بود

ما جمع می‌شدیم در برابر برج‌هایتان.

با بزرگ‌داشت‌‌ها

سرودها می‌خواندیم پیوسته هم‌ساز

هم‌دل و هم‌آواز

باهم رنگین می‌کردیم کوه‌ها را و درمی‌نوردیدیم آن‌ها را

هنوز این‌گونه به تاراج نرفته بود جوانی‌مان...

 

نه غروبِ آفتاب در سوگِ کشته‌ها

نه طلوع شفق در جشنِ نوزاده‌ها

ای طبیعتی که

در دستی قابله‌ای برای تولد آورده‌ای

و در دستی دیگر گورکنی را پرورانده‌ای

ندای ما تنها برای توست

زندگی می‌کنیم زیبائیت را

برای زنده ماندن...

پایان نیافته هنوز

ادامه دارد آن نبرد

و ادامه خواهد داشت

تا وقتی که روی زمین صورت زیبای عشق گردد!

 

سلطنت‌ها و کاخ‌ها فرو می‌ریزند

خون‌ریزی تمام می‌شود روزی ظلم نیز می‌گذرد

بنفشه‌ها شکوفه می‌دهند به رویمان

و یاس‌ها نیز می‌خندند.

از پس این روزها

تنها آن‌هایی می‌مانند که راهیان فردا بودند

و آنانی که برای فرداها مقاومت کردند...

شعرها زاده خواهد شد در تداوم‌شان  

و احساس‌ها دوباره خواهند بارید برای‌شان در دل شان

در دست نایافتنی‌ترین نقطه رویاهایش خواهد بود.

 

ای آنانی که می‌گویید همه چیز تمام شده است

و ناامیدی را از بساط خوف، تغذیه می‌کنید

نه گل‌هایی که

در صحرا مقاومت می‌کنند

نه خشم‌هایی که

در شهرها بزرگ‌تر می‌شوند

آن‌ها هنوز وداع نکرده‌اند.

پایان نیافته هنوز

ادامه دارد آن نبرد

و ادامه خواهد داشت!

تا وقتی که روی زمین صورتِ زیبای عشق گردد!

 

۱۹۸۶

۱۴۰۰ فروردین ۱۸, چهارشنبه

ققنوس سرخ!: ع. شفق

 

ققنوس سرخ!

ع. شفق

به یاد ستارۀ سرخ و همیشه فروزان جنبش کمونیستی ایران، رفیق کبیر مسعود احمدزاده!

ققنوس سرخ!

در بیغوله های میهنم

آنک که خون

از پنجه های پست دژخیم فواره می کشد،

وقتی سیاهچال

فرجام هر گونه شور و زندگی ست

بانگ نبرد و چکاوک شمشیر و "قهر" تو

مشحون ز زندگی ست!

مرگ ستمگران،

 آغاز زندگی ست!

** ***

آنک که این فلات

روزی هزار بار

در چرخ دنده های "فولاد" پر غرور

در رنج خفته در ساقه های "نیشکر"

یا دفن حسرت نان در "تابوت" کارگر

می میرد و بیدار می شود

بانگ نبرد و چکاوک شمشیر و "قهر" تو

مشحون ز زندگی ست!

مرگ ستمگران،

 آغاز زندگی ست!

** ***

در هر کجا

از سیستان خشک و تشنه لب گرفته

تا بهبهان پر ز شور

کُردستان پر از سُلاله، اسطورۀ غرور

در چارسویِ ایرانِ این تودۀ صبور

از ظلم جلاد،

بر ویرانه های بیداد

ققنوس فسانه های سرخ

با یاد تو پدیدار می شود  

شمشیر قهر توده ها

با کینه مقدس تو

می رقصد و با قهقهه

 بر جان خصم آوار می شود!

** ***

مسعود توده ها!

ققنوس سرخ کارگر!

خشم ستمکش و امید رنجبر!

نام تو زنده است

اندیشه ات سترگ

مرگت فسانه است

یادت پر از امید

نامت پر از سرود و ترانه باد!

در رزم با ستم

بانگ نبرد و چکاوک شمشیر و "قهر" تو

مشحون ز زندگی ست!

مرگ ستمگران،

 آغاز زندگی ست!

 پیام فدایی( ارگان چریکهای فدایی خلق ایران شماره 260 ، اسفند ماه 1399)‏

۱۴۰۰ فروردین ۱۴, شنبه

واکسن جان(بفارسی و انگلیسی): مجید نفیسی

 

واکسن جان

 

مجید نفیسی

واکسن جان,
برای وهاب دیگر خیلی دیر شده
اما می‌توانی جان زن و دخترش را حفظ کنی.
آنها هنوز به گلهایش آب می‌دهند
و به قناریهایش دانه.
اما دیگر نمی‌توانند به آخرین ویدئوش نگاه کنند
وقتی می‌کوشید سر کلاس مجازی درس دهد
و سرفه‌هایش بیشتر از واژه‌هایش بود.

        اول آوریل دوهزار‌و‌بیست‌و‌یک

***

 

 

Dear Vaccine

        By Majid Naficy

        In response to Naomi Shihab Nye’s Prompt*


Dear Vaccine,
It’s too late for Vahab
But you can save his wife and daughter.
They still water his roses
And feed his canaries
But cannot watch his last video again
When he tried to teach his class on Zoom
And his coughs were more than his words.

        April 1st, 2021

*- globalvaccinepoem.com    

https://iroon.com/irtn/blog/16924/dear-vaccine/