۱۳۹۷ مرداد ۶, شنبه

قربانگاه شعر به روایت وِندی(بفارسی و انگلیسی): مجید نفیسی

قربانگاه شعر

به روایت وِندی


مجید نفیسی
شعر ما را بهم‌آورد
و دست تو را در دست من گذاشت.
در آخرین روزهای هزاره
از هزار پله بالا رفتم
در را گشودم
و ترا دیدم که بر سکوی شعر
از همسرت می‌گفتی
که در میدانِ تیر به خاک افتاد
بی آن که اندام تو
او را بپوشاند.
بر خود لرزیدم و دانستم
که به قربانگاه خود پا‌گذاشته‌ام.
مجید نفیسی
بیست‌و‌یکم ژوئیه دوهزار‌و‌هژده  

The Altar of Poetry
Wendy’s Narrative

Poetry brought us together
And put your hand in mine.
In the last days of the millennium
I climbed a thousand steps,
Opened a door
And saw you on
A platform of poetry
Speaking of your wife.
She fell in an execution field
Before your body
Could cover her.
I trembeled and  knew
That I had walked
To my sacrificial altar.
Majid Naficy
July 21, 2018 
http://iroon.com/irtn/blog/12795/

۱۳۹۷ تیر ۲۹, جمعه

از تکاوایی به هماوایی جعفر مرزوقی ( برزین آذرمهر)

از تکاوایی به هماوایی



 جعفر مرزوقی ( برزین آذرمهر)

عاقبت روزی هماوایی
سر بر آرد از تکاوایی
سر کند راه رهایی 
سد گسل، گردان پویایی
بر دَرد بند از زمستان های سرد و ریشه درجان ها
تا جهاند
پا نِهان  بیرون
از رگ خشکیده موج خون!
...
جعفر مرزوقی ( برزین آذرمهر)

۱۳۹۷ تیر ۲۶, سه‌شنبه

تا مائده رقصید: هادی خرسندی

تا مائده رقصید 


هادی خرسندی

 در باغچه ی حوزه، گل سوره پلاسید - تا مائده رقصید
وندر دهن شیخ بسی آیه که ماسید - تا مائده رقصید

آن روز که گلشیفته در خارجه شد لخت - این مائده را پخت
آنقدر ندادیم نشان وحشت و تهدید - تا مائده رقصید

این دختره وقتی که قرش در کمر افتاد - دین در خطر افتاد
سه شد به علی! حضرت مهدی همه را دید - تا مائده رقصید

زین حادثه مومن به هوا جست و زمین خورد - بیچاره دلش مرد
دیگر نه به دین دلخوشی اش هست و نه امّید-چون مائده رقصید

تا موضع اسلام درین باره بداند - در جهل نماند،
میمون تلفن زد به خود مرجع تقلید - تا مائده رقصید

در کرب و بلا گفت گدایی به گدایی - بیچاره کجائی؟
من حضرتو دیدم که ته مقبره لرزید - تا مائده رقصید

گوینده ی سیما و صدا موقع اخبار - سرکوفت به دیوار
در ولوله افتاد همه قسمت تولید - تا مائده رقصید

رهبر به پسر گفت که غافل ز چه هستی؟ - اینجا چه نشستی؟
باید که همینطور شبیخون زد و دزدید - تا مائده رقصید

سردار سه تا قپّه ی خود کند ز دوشش - برخاست خروشش
فرمود که باید پر و بال همه را چید - تا مائده رقصید

نالید یکی شیخ دم مسجد سجّاد - ای داد بَبَم داد
این دختره بدجور به عمامه ی ما رید - تا مائده رقصید
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=87590

۱۳۹۷ تیر ۲۲, جمعه

خانه‌ی خالی(بفارسی و انگلیسی): مجید نفیسی

خانه‌ی خالی



مجید نفیسی
هر چارشنبه پس از مرگ مادر
چار خواهر گرد‌هم ‌می‌آیند
در خانه‌ی خالیِ کودکیشان
تا از یادها بگویند
و برای خانه طرحی بریزند:
آیا باید آنرا بفروشند
تا بساز‌و‌بفروشی درهمش بکوبد
یا بگذارند چون چنارهای حیاط
همچنان بماند و ببالد؟
امروز نوبتِ خواهر سوم‌ست
تا نهاری آماده کند.
او می‌خواهد ماهی آزادی را بپزد
که پیش از مرگ مادر خریده‌اند.
اما ماهی از دستش می‌سرد
و از آشپزخانه به سرسرا می‌لغزد
و از آنجا به خوابگاهِ مادر‌و‌پدر
و از پنجره‌اش به حوض آب
جایی که تابستانها سه برادر
در آن شنا می‌کردند
و مادر برای هر یک
کاسه‌ای هندوانه می‌آورد.
مجید نفیسی
پنجم ژوئیه دوهزار‌و‌هجده
 

"And yet it does turn!" Galileo Galilei (1564-1642)

Empty House 


Every Wednesday since Mother’s death
Four sisters get together
In their empty childhood home
To share memories
And make a plan for the house:
Should they sell to developers
For demolition,
Or let it remain and grow
Like the sycamores in the backyard?
Today is the third sister’s turn
To prepare the lunch.
She wants to cook salmon
Which was bought before Mother passed.
But the fish slips from her hands
And slides from the kitchen to the hallway,
And from there to the parents bedroom
And from its window out to the pool
Where in summer three brothers
Used to swim
And Mother would bring a bowl of melon
To each one of them.

Majid Naficy
July 5, 2018
http://iroon.com/irtn/blog/12723/

۱۳۹۷ تیر ۲۱, پنجشنبه

ابوالفارس* من!!!: امیــــــر جشـــــــن

 
از کدام درد بنالم؟؟؟
از جاده ها
از رودهای خشک شده
از بی مهری مسوولین
از غارت منابع
از محیط زیست بر باد رفته
از کشاورزی مفلوج
از دامداری بیمار
از چه بگویم؟؟؟

ابوالفارس* من!!!

امیــــــر جشـــــــن
درود بر مهر و آزادی
درود بر آسایش و آرامش
درود بر روان آرام و آسوده

دلم گرفته ست
چشمانم اشک خون میبارند
به خواب مشکوکم
در خواب بیدارم
در گور صداها را میشنوم
هنوز زنده ام
بیدارم
استوارم
ایستایم

آزمون تلخی ست زنده به گوری
بر نوزین مرگ سوار شدن تلخ نیست

برای مردم سرزمینم
برای خودم و همتبارانم
برای سامانم
برای خاکم

دلم گرفته!!!
ابوالفارس من:
از کدامین دردت بنالم؟
از کدامین نامهربانیها بنالم؟
از نفت و گاز بگویم یا از خاک زرخیز و آبهای روانت؟
از مردم ستمدیده ات بگویم یا از درختان خشکیده ات؟
از شهیدان گلگونت بگویم یا از رزمندگان دلگیرت؟
از کدامین دردت بگویم؟؟؟

از نسیم زیبا و پاکت بگویم یا از گرمای نازنینت؟
از فرزندان و نخبگان اندیشمندت بگویم یا از درماندگان از تحصیلت؟
از جوانان ساک به دوش ت بگویم یا پتانسیلهای شغلی ات؟


از کدام درد بنالم؟؟؟

از جاده ها
از رودهای خشک شده
از بی مهری مسوولین
از غارت منابع
از محیط زیست بر باد رفته
از کشاورزی مفلوج
از دامداری بیمار

از چه بگویم؟؟؟


دلمان ، هواسمان ، نگاهمان درگیر تو بود
درگیر خاکت بود
درگیر جوانان و نوجوانانت بود


امروز نوبت نوگلان و نوزادان بیگناه سامانم هست.
گناه این بیگناهان چه بود؟
با کدام چشم نگاه کنیم پرپر شدن عزیزان دلمان را؟
با کدامین زبان بگوییم و با کدامین گوش بشنویم پرپر شدن نوگلان سامانمان را؟

این را کجای دلمان بگذاریم!!!
گریه امانم نمیدهد.
امیــــــر جشـــــــن
گاهشمار:۱۳۹۷/۰۴/۰۹

* - ابوالفارس: شهری در خوزستان است