"حلقۀ صلح، اطمینان"
دو شعر از: پُل ِالوار
ترجمۀ زهره مهرجو
حلقه صلح
من از درهای سردی، از درهای تلخی خود
عبور کرده ام...
تا بیایم و لبان تو را ببوسم.
شهر به کوچکی اطاق ماست
جایی که در آن، جریان بیهوده شرارت
کفی اطمینان بخش برجا می گذارد.
موج صلح، یگانه آشنای من تویی...
تو به من انسان بودن را
دوباره می آموزی،
هنگامی که از همنوعان خویش دست می شویم.
"Anneau de paix"
Poème de Paul Éluard
Collection: Le Visage de la paix
J'ai passé les portes du froid,
Les portes de mon amertume,
Pour venir embrasser tes lèvres.
Ville réduite à notre chambre,
Où l'absurde marée du mal,
Laisse une écume rassurante.
Anneau de paix je n'ai que toi
Tu me réaprends ce que c'est
Qu'un être humain quand je renonce
A savoir si j'ai des semblables.
اطمینان
اگر با تو سخن می گویم
از آنروست که می خواهم بهتر بشنوم ات،
اگر بشنوم ات، یقین دارم
که درکت می کنم.
اگر لبخند می زنی
از آنروست که می خواهی بهتر احاطه ام کنی،
وقتی که تو لبخند می زنی
دنیا را سراسر می بینم.
اگر در آغوشت می گیرم
برای تداوم یافتن خویش است،
اگر که زندگی کنیم، همه چیز
زیبا خواهد بود!
اگر ترکت کنم، در یاد هم خواهیم ماند...
و ما در جدایی، هم دیگر را باز
خواهیم یافت.
“Certitude”
Poème de Paul Éluard
Collection: Le Phénix
Si je te parle, c'est pour mieux t'entendre
Si je t'entends, je suis sûr de comprendre
Si tu souris c'est pour mieux m'envahir
Si tu souris je vois le monde entire
Si je t'étreins, c'est pour me continuer
Si nous vivons, tout sera à plaisir
Si je te quitte nous nous souviendrons
Et nous quittant nous nous retrouverons.
از: مجموعه شعرهای
"چهره صلح" و "ققنوس".
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر