۱۳۹۲ خرداد ۱۰, جمعه

بازگشت واعظ٬ بفارسی و انگلیسی: مجید نفیسی!

بازگشت واعظ
nafisi,majid

مجید نفیسی

واعظ را دیدم که از کوه بازگشت
و بر سکوی نجات غریق ایستاد
با شانه هایی سنگین.
ماهیان با چشمهایی بی پلک
به او نگاه می کردند
و مرغان دریایی
بر فراز سرش صلیب می کشیدند.
خورشید به نیمه ی آسمان رسیده بود
و سایه از جسم جدایی نداشت.
دریا منتظر می نمود
و شن، آغوش گشوده بود.
آنگاه واعظ از پلکان فرود آمد
و در میان امت ظاهر شد.
زنی با پستانهای باز در خواب بود،
مردی از تنش شن می سترد
و کودکی با بیلچه ی قرمزش نقب می زد.
باد بوی کرم آفتابگیری می داد
و پیرمردی با دستگاه سکه یاب
شن ها را زیر و رو می کرد.
واعظ از سستی شن خسته شد
و به استواری جاده بازآمد.
اسکیتهایش را بپا کرد
و الواح گلی را بر زمین فروریخت.
وقتی که به لبه ی جاده بازآمدم
او را دیدم که دوباره باز می گشت.
می دانستم
عینک دودی اش را جا گذاشته بود.

14 ژوئیه 1994




                    Return of the Preacher 
  
     By Majid Naficy 
  
I saw the preacher back from the mountain 
Standing on the platform of a lifeguard's cabin 
With a heavy load on his shoulders. 
The fish were looking at him through their lidless eyes 
And the seagulls were crossing over his head 
The sun had reached mid sky 
And shadows were not separate from bodies 
The sea was waiting 
And the sand had opened its arms 
  
Then the preacher descended the wooden stairs 
And appeared among the nation. 
A woman was topless and asleep   
A man was shaking sand from his back 
And a child was digging a tunnel with a red shovel 
The wind smelled of suntan lotion 
And an old man searched with a coin detector. 
The preacher got tired of the loose sand 
And walked to the firm path 
He put on his skates 
And threw down his clay tablets 
  
When I returned to the path 
I saw him coming back again 
I knew... 
He had left his sunglasses 
  
                                  July 14, 1993 
Please like me at: 
http://www.iroon.com/irtn/blog/1756/

"And yet it does turn!" Galileo Galilei (1564-1642

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر