در اردوی «بیگ سِر»
مجید نفیسی
یک
سگ در کنار آتش است
و چوبدستی در سایه ها
چشمها پر دودند
لبها پر سخن
و اشباح، سرگردان
فردا به جنگل می رویم
برای دیدن آبشار
و من چوبدستی ام را
با خود خواهم آورد
دو
چوبدستی مرا نسوزانید!
جنگل پر از هیمه است
منهم آتش را دوست دارم
با خنده ی جرقه ها
و رقص پریهاش
چوبدستی من کجاست؟
می روم که هیزم بیاورم
سه
چادرخواب من کوچک است
چکمه هایم را بیرون می گذارم
صبح که آنها را به پا می کنم
جورابهایم خیس می شوند
به سراپرده ی همسایه نگاه می کنم
و سگی که از پسِ درِ توری
به من پوزخند می زند
چهار
می خواهم دستهایم را بشویم
و گوشت ها را سیخ کنم
صابون کجاست؟
شیر آب، حرف می زند
با گودال آب زیر پایش
و جاصابونی ی بی سرنشینی که روی آب
همچنان تاب می خورد
پنج
تخم مرغ ها را برده اند
پوسته هایشان هنوز
روی علف ها پیداست
باورکن راکون ها دزد نیستند
دارند صبحانه را آماده می کنند
تا ما بربری ها را گرم کنیم
آنها با تابه های پر برمی گردند
شش
چند بار بر گرد تو نشسته اند
و از زندگی خود سخن گفته اند؟
آتشدان سنگی، رازدار است
و در دل خاکستری اش
برای همه جایی هست
هفت
"خوشا ستم کِشان
که وارث زمین خواهند شد"
*
یک روز در این کوره ی متروک
درختها را می سوزاندند
و اینک از درون دودکش آن
پرچم سبز شاخه ای تاب می خورد
هشت
خرسنگ پیر در کنار دریا
به نماز ایستاده است
با دستاری بزرگ و قامتی خمیده
و پرندگان دریایی بر فراز آن
تکبیر می گویند
نه
همچادر من عادتی غریب دارد
هنگام خواب، "پول پول" می کند
و هنگام سرشکن کردن پول
پیدایش نیست
ده
ذخیره ی شراب ته کشیده
و میخانه ی "اونا" بسته است
"با نیم بطری تکیلا چطورید؟"
همسایگان ما چه بخشنده اند!
امشب در کنار آتش
از شعرهای "جفرز"
*
می خوانیم
آیا آنها هم از "سپهری" خواهند خواند؟
29 مه 2001
*
-
Big Sur
منطقه ی زیبایی ست در کالیفرنیای مرکزی، نزدیک به اقیانوس آرام، با چندین پارک جنگلی.
*
-
از انجیل متی 5:5
.*-
Robinson Jeffers
(1962-1887) شاعر عرفانی و طبیعت گرای کالیفرنیا که با زنش
Una
در بیگ سر زندگی می کرد و مانند سهراب سپهری در شعرهایش عشق به طبیعت را با وحدت وجود
درهم می آمیخت.
Camping in Big Sur
by
Majid Naficy
I
The dog is near the fire
And the walking stick in the shadows.
The eyes are full of smoke
The lips full of words
And the ghosts are wandering.
Tomorrow we'll go to the forest
To see the waterfall
And I'll carry my walking stick.
II
The forest is full of firewood.
Do not burn my walking stick.
I, too, love the fire
With its laughing sparks
And dancing fairies.
Where is my walking stick?
I'm going to find more firewood.
III
My tent is small.
I put my boots outside.
When I put them on in the morning
My socks become all wet.
I look at my neighbor's huge tent
and his dog behind the screen door
Grinning at me.
IV
I want to wash my hands
And skewer the meat.
Where is the soap?
The faucet is talking
To the puddle beneath
And a pilotless soap dish
Wandering on the water.
V
The eggs are gone
But their shells are still visible
On the yellow grass.
Believe me
Raccoons are not thieves.
They are making the breakfast.
As soon as we toast the bread
They'll be back with frying pans.
VI
How many times
Did they sit around you
Telling their stories?
The campfire holds secrets
And in its grey heart
There is room for everyone.
VII
"Blessed are the meek,
For they shall inherit the earth.".*
Once in this abandoned kiln
They used to burn the trees
And now out of the chimney
A green flag
Is waving in the wind.
VIII
A grey boulder is praying
Toward the sea
With a big headgear
And a bending back
And the sea gulls overhead
Say "Amen!"
IX
My tentmate has a strange habit
He snores "Money! Money!".
But at the time of sharing the expenses
He does not show up.
X
We have run out of wine
and the Una's tavern is closed.
"How about a half bottle of Tequila?"
Our neighbors are generous.
Tonight, around the campfire
We will read from Jeffers*
Will they be reading from Sepehri?*
--
May 29, 2001
*- Matthew, 5:5
*- Robinson Jeffers (1887-1962) A Californian Isolationist, pantheist, and ecocenterist
poet who lived with his wife Una in Big Sur.
*- Sohrab Sepehri (1928-80) An Iranian pantheist and ecocenterist poet and painter.
Please like me at:
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر