عقوبت / کلنجار دو سروده از عباس سماکار!
عقوبت / کلنجار
دو سروده از عباس سماکار
عقوبت
آه اين توئی
که با پيراهن چروک حريرت
برآستانة مهتابی من ايستاده اى
و تاجی از نقرة سوزان
بر فراز گيسوانت می درخشد
آه اين توئی
که به چيدن «سيب نخستين» دست دراز کرده ای
و دخترانت
اينجا
زير شکنجه و تجاوز
هنوز تاوان آن گناه نخستين را پس می دهند
و پسران ناخلفت
که هرروز برادر ما هابيل را می کشند
آه اين توئی
در خود فرورفته و تلخ
در غم خواهران و برادران سوخته جان ما
مادر عاصى
آموزگار نخستين
حوای شورشی
در اين غبار درهم شکستگى
بازت نمی شناسم
آه اين توئی
***
کلنجار
در آستانه 8 مارس
جمله های شعرم پوسته های ميان تهی ست
واژه های شکسته ام چيزی را بيان نمی کنند
شيرازۀ چهره ای که از تو می سازم
مدام از هم می گسَلد
و تو با حلقه اشکی در چشمانت
در دالان خالی و تاريک شعرمن به زندگی خيره مانده ای
آه
اين جنگ خونين
مدام چهرۀ جهان را زخم می زند
و اين بادِ سينه سوز را
گوئی سر ِ پايان نيست
آری
اعتراف می کنم
من جان ِآن ندارم
که از پس اين شعر برآيم
و پيکار و رنج و تاريخ ترا بيان کنم
***
18 اسفند
برگرفته از سایت روشنگری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر