بخند دختر خورشید
شهلا صفایی
بخند دختر خورشید
بخند دختر خورشید سرزمینم
که لبخندهایت را غیرت پوچ خونین کرد
تو را در شهری که بوی خون و نفتش
آزار دهنده است، همچون عروسکی بیگناه چرخاندند.
مونا دختر خورشید، عاشق زندگی
تو را به چه جرمی در شهر بیکسان همچون آواره ای دردمند چرخاندند؟
اه ای غیرت بی هویت
آه ای ناموس پرست پوچ
تویی که بویی از انسان و انسانیت نبردی!
تو لبخند مونا این دختر سرزمین خورشید را خونین نکردی، تو انسانیت را غرق خون کردی و نامت را مسلمان نهادی!
ننگ و نفرین باد بر تو مسلمان و مسلمانانی که اینچنین در سرزمین آفتاب
انسان و انسانیت را سر میبرند
و بر سجاده نماز شکر میخوانند.
ننگ و نفرینتان باد،
که آفتاب سرزمینم را اینچنین داغدار کردید، ننگ و نفرینتان باد
که کودکان آفتاب را به حجله نامردان
میفرستید و آنرا سنت مردی روانی و هوس باز قلمداد میکنید.
ننگ و نفرتان باد که خورشید سرزمینم را
سیاهپوش میکنید تا انسان و انسانیت را
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر