۱۴۰۰ اسفند ۱, یکشنبه

شعر بی‌نام: خسرو گلسرخی

  شعر بی‌نام

 

 

خسرو گلسرخی

بر سينه‌ات نشست

زخم عميق کاری دشمن

اما

ای سرو ايستاده نيفتادی

اين رسم توست که ايستاده بميری.

در تو

      ترانه‌های خنجر و خون

در تو

      پرندگان مهاجر

در تو 

      سرود فتح

اين گون چشم‌های تو روشن

                              هرگز نبوده است.

با خون تو،

ميدان «توپخانه»

در خشم خلق بيدار می‌شود

مردم زآن سوی «توپخانه» بدين سو

سرريز می‌کنند

نان و گرسنگی

به تساوی تقسيم می‌شود

ای سرو ايستاده!

اين مرگ توست 

که می‌سازد،

دشمن

ديوار می‌کشد.

اين عابران خوب و ستم بر

نام تو را، اين عابران ژنده

                 نمی‌دانند

و اين دريغ هست، اما

روزی که خلق بداند

     هر قطره خون تو محراب می‌شود

اين خلق نام بزرگ تو را

                 در هر سرود ميهنی‌اش

                                         آواز می‌دهد

نام تو، پرچم ايران

خزر به نام تو زنده ست!

 
 
May be an image of 1 person
 
 
 
برگرفته از فیسبوک:

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر