۱۴۰۰ بهمن ۱۴, پنجشنبه

ارانی: احسان طبری

  

*

 ارانی

در زیر كاج‌های بلند پریده رنگ
بر سكويی، به سایۀ دیوار آجری
مردی نشسته بود،
چشمان خویش را به سوی طاق آسمان
(كانجا، فراز زندان، گسترده بود بال)
           خاموش دوخته
وز هایهوی عادی زندان گسسته بود.

                 *

در فكر آن‌كه چون برسد روز دادگاه
بهر دفاع شیوۀ حق قد علم كند
دژخیم خویش را،
آن‌گه كه با دروغ دم از اتهام زد،
با حجّت مبرهن خود متّهم كند.

               *

در چنگ دشمنان قوی‌پنجه، لحظه‌ای
اندیشه‌اش نبود كه جانش فنا شود
گويی شتاب داشت:
دل را به یك پرندۀ خونین بدل كند.
در مذبح زمان
بهر نجات تودۀ زحمت فنا شود.

               *

وقت غروب چون زر خورشید شامگاه
دیوار را طلايی و گلرنگ كرده بود
برخاست،
وان سایه‌های تیره شبگیر
سیمای پر صلابت او را
با نقش‌های خویش پر آژنگ كرده بود.

              *

گويی تناوری است به چشمانم
افراخته‌تر است از این كاج‌های پیر
با دست خویش لمس كند طاق آسمان
در زیر پای او
هر سو دونده چون حشراتی ز موج بیم
انبوه دشمنان!

               *

هرگه كه مرد جلوۀ تاریخ عصر را
در آبگینۀ دل تجدید می‌كند
خود را كه خرد و خوار و سپنج است، آن زمان
گردی سترگ و قادر و جاوید می‌كند
ورنه به موج موج زمان، قوم بی‌شمار
آیند و بگذرند
كی با قبیله‌ای كه ارانی است زان شمار
اینان برابرند!

احسان طبری
دنیا، ویژه‌نامۀ ارانی، دوره دوم ،سال دهم، شماره ۴، زمستان ۱۳۴۸

https://www.edalat.org/node/699

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر