۱۳۹۳ مرداد ۳۰, پنجشنبه
بر مرغ تو فان نیست آیا؟ش: جعفر مرزوقی (برزین آذرمهر)
بر مرغ تو فان نیست آیا؟
- دریا-
چون هیولا
چندان فرو رفته در عمق ابرتیره
که ذره نوری هم نمی تابد ز بالا.
بر بوتههای دشت باور،
- خشکیده یکسر-
ابری نه بارا ست؛
یا هست و چندان نیست کارا،
بارد گهی ،
اما تنُک ،
بر سنگ
خارا.
مهتاب را از درهها دیگر گذر نه
مَدی نه پیدا
دریا ندارد شور دریایی دریا
چون برکه افتاده هم از پا و
هم از نا
آن موجهای بر خروشنده کجا شد؟
خاموش وخوف آگین ومیرنده چرا شد؟
آمیخته با واژههای موجِ زیبا
افسون او کارا چراشد در اهورا؟
- دریا-
پرواز کردن
راه دگر آغاز کردن
چون اختری سرخ
تیری از آتش بار خشم خود نشاندن
برقلب شیطان؛
لرزه بر اندام شب اندامان فکندن
مانند انسان؛
چنگال بر شط سیاه شب کشیدن
دریاگری
از نو
به دریا
آزمودن.
بر مرغ توفان نیست آیا؟!
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر