گریز (1) ٬ و تنهایی (2): مهران زنگنه
گریز (1)
مهران زنگنه
دلتنگ تر از من
خسته تر از من
دلشكسته تر از من
پرنده ای بر آبكوهه ی باد نشسته بود
پشت به جهان كرده بود
و چونان من
همپای من
از خویش و از جهان می گریخت
تنهایی (2)
مهران زنگنه
نه بلورم
نه گیاه
از نسب ستارگان نیستم
تبارم به آفتاب نمی برد
از پشت "آدم" نیامدم
پا بر زمین كه نهادم
سردی زمین مرا به گریه واداشت
چشم بر جهان كه گشودم
- به سن عقل-
خود را تنها یافتم
پس در را ببستم
در خود نشستم
در خود نگریستم
و چون هیچ نیافتم
پلک بر پلک نهادم
چشم بر بستم و دیگر نگشودم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر