“عصیان قطرات”
علی رسولی
کینه ای بر خیابان گرسنه است
باید بارید.
از چوب گوژپشت بام باید پایین افتاد
پدیدار باید شد.
با رنگ نقره ای بر سنگ فرش تشنه
باید خورد.
دردنیای نقره گون
گم باید شد
آنجا که داستان ابر جاریست
آنجا که قطرات هیاهو دارند
وجویبار چقدر برای هیاهوی قطرات کوچک است.
باید به میدان شهر رسید
باید حضور جویبار را به خیسی پشت بام گفت
باید حوضچه ها را با خود برد
رود شد
ریز جویبار هارا به بودن دریا قانع باید کرد
به هر خانه باید کوبید
پنجره ها را باز باید کرد
با لبان خروشان
پر از موج
پرتلاطم,سرود رود باید خواند:
حوضچه کوچک است
خانه کوچک است
جویبار جای هیاهو نیست
دریا در میدان شهر است
بر گوژی پشت بام نباید پوسید.
جویبار شو به رود برس
دریا را باور کن
خروشان شو
پر تلاطم
بالبانی از سرود رود
داستان برکه ی اسیر را به گوش دریا زمزمه کن.
خروشان باید بود
دریا باید بود
پراز تلاطم
پرازامواج عاصی.
“علی رسولی“
باید بارید.
از چوب گوژپشت بام باید پایین افتاد
پدیدار باید شد.
با رنگ نقره ای بر سنگ فرش تشنه
باید خورد.
دردنیای نقره گون
گم باید شد
آنجا که داستان ابر جاریست
آنجا که قطرات هیاهو دارند
وجویبار چقدر برای هیاهوی قطرات کوچک است.
باید به میدان شهر رسید
باید حضور جویبار را به خیسی پشت بام گفت
باید حوضچه ها را با خود برد
رود شد
ریز جویبار هارا به بودن دریا قانع باید کرد
به هر خانه باید کوبید
پنجره ها را باز باید کرد
با لبان خروشان
پر از موج
پرتلاطم,سرود رود باید خواند:
حوضچه کوچک است
خانه کوچک است
جویبار جای هیاهو نیست
دریا در میدان شهر است
بر گوژی پشت بام نباید پوسید.
جویبار شو به رود برس
دریا را باور کن
خروشان شو
پر تلاطم
بالبانی از سرود رود
داستان برکه ی اسیر را به گوش دریا زمزمه کن.
خروشان باید بود
دریا باید بود
پراز تلاطم
پرازامواج عاصی.
“علی رسولی“
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر