چشم های کم سو
مجید نفیسی
من این مَزبله را باغی می انگارم
با درختانی انبوه و بوته هایی پُر سایه
و این هوای پُر دود و دَم را
بعدازظهری آرام و آفتابی،
و این جیرجیرِ
یکنواخت سیم های برق را
آوای جیرجیرکی تنها
که همیشه از کودکی دوست داشته ام.
ای چشم های کم سو
چقدر به شما وام دارم!
27 ژوئیه 1992
Blurry Eyes
By Majid Naficy
I take this dirt as a garden
With dense trees and shady bushes,
And this day, full of fog and smoke
As a quiet, sunny afternoon,
And this monotonous sound of power lines
As a lonely chirping cricket
Which I have always cherished
Since childhood
Ah, my blurry eyes
How much I owe you!
July 27, 1992
Please like me at: http://www.iroon.com/irtn/blog/698/
"And yet it does turn!" Galileo Galilei (1564-1642)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر