محاجه
نبشته بر در ما ماجرای سنگ وسبوست
چه گویمت که به هر واژه جای پای عدوست!
خدنگ نفرت و کین آشکاره در هر سوست
کنون که سینه مرا گورِ رازهای مگوست!
جعفر مرزوقی (برزین آذر مهر)
*******************************
سرده سرودت را !…
آوایت آیا گرم
یا سرد،
ای مرغک من
بانگ تلخ”حق حق”ات را
در جنگلِ خاموش
سر ده !
گو با زبانی که تودانی
یا با کلامی که توانی :
«این جا فضا آکنده از دود دروغ است
هر سو کنام کرکس و جغد است و
کفتار
جز زهرِ زر اندر رگان زندگی نیست
عشق است بیمار
درهم شکسته مهربانی،
گردیده حاکم”نفع آنی”!
هر چند می کاوی به ژرفا
دری نمی یابی به دریا !»
وارونه کن وارونه گی ها!
سرده سرودت را
هر آنگونه که خواهی
تا روز مرگ این تباهی،
باک ات نباشد زآنچه گویند ژاژ خایان!
جعفر مرزوقی (برزین آذرمهر)
برگرفته از روشنگری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر