بدرود
بدرود!
بدرود!
ديگر با من سلامي نيست
ديگر پيامي نيست.
من مي روم
كه زير آفتاب سوزان كوير
گاو نر باشم
و زمين را شخم زنم.
بدرود اي رفيقِ نيمه راه!
امروز گذشته است
فردا من
بر پشت خويش
بار سنگيني را
حمل خواهم كرد.*
مهرماه ۱۳۴۳
مجید نفیسی
*- اين شعر را در دوازده و نيم سالگي نوشتم. "بدرود" نخستين شعري بود كه از من چاپ شد در "جُنگ" اصفهان، شماره ي اول، تابستان ۱۳۴۴.
http://www.iroon.com/irtn/blog/3396/
And here's chapter 4-E from “Modernism and Ideology in Persian Literature”:
http://www.iroon.com/irtn/blog/3395/
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر