۱۳۹۲ شهریور ۲۸, پنجشنبه

“رمز زیستن”: علی رسولی

رمز زیستن
ali rasooli

اسب ها شیهه می کشیدند
و زمین با جامه ی برفی ی نازکش, می گریست
هر قطره تقدیم انتهای فصل می شد
رمه ی زندگی بود که مغموم از نارنجستان دقایق می گذشت
هر دو همچون مادیانی که آخرین بارداری اش را تجربه می کرد
پیر می شدیم
و زلال نگاهمان,همچون ماهی های ریز,میان ریگ زمان,گم می گشت.

بر کمرگاه جنگل
شال سفیدی ست از حضور سکوت
ما نمی توانیم همچون دانه های یخ بسته ی برف
بی فریاد
بر تاروپود این شال, پنهان شویم
زمستان می گذرد
یخ ها خواهند پوسید
و مرگ ما جای اندوه نیست
گل ها,همچون ستاره,برشاخساران خواهند رویید.

سرخپوست ها,با تکه های دود
معنی ی دوست داشتن را ترانه می کنند
و ما,هر دو
هنگامی که می خندیم
دوست داشتن را در پستوی ملال انگیز دقایق,آواز می خوانیم
و زمان یاغی,رام خواهد گشت
این را از ماندگاری ی نگاه می شد فهمید
هنگامی که در اراده ی علاقه,تصمیم گرفته ایم,ایستاده باشیم.

پیرترین سرخپوست
به انجماد فصل می خندد
زیرا که دانه های رز وحشی را,در سینه ی سرما کاشته است
وهمچنان سرود سخت زندگی را ,می سراید
می تواند تولد را همچون شاپرک پرواز دهد
تا قبیله های همسایه
مفهوم بهار را در پارچه های دود معنی کنند.

من وتو در آستانه ی مرگ, خشنودیم
میان هرکدام از چروک نگاه
بارها عصیان کرده ایم
بارها راز زندگی را,میان تمام نا امیدی ها,کاشته ایم
مرگ ما جای اندوه نیست
گل ها,همچون ستاره,برشاخساران خواهند رویید.

"
علی رسولی"

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر