۱۳۹۲ شهریور ۲۰, چهارشنبه

از شعر های زندان: م. ا. زندان گوهردشت تابستان ۱۳۶۷ بند ۱۳

zendan2

از شعر های زندان: تابستان سال 1367

ای عشق؛
مرا آوازی بخوان
ترانه ای
از گل واژه های
عشق و پرواز
و رنج رهایی از بودن ها
تا در چهره آبیت
ای عشق،
پروازی یابم
و نه پناهگاهی!
و چهرۀ سرخت
که در گذر از بودن ها،
رنج تیرۀ تاریخ را،
نه با تسکین لحظه ها،
که بر یگانگی دستها و اندیشه ها،
مژده میده
و غبار چهرۀ آشنایت را،
ای عشق
با سیماب زندگی ،
چه زیباست
جایگزین کردن
******
ای عشق
مرا آوازی بخوان
ترانه ای
نه بر تنگی حضورم،
که بر آسمان آبی جهره ات،
ای عشق
به پرواز نشسته ام،
و آرامش پرواز را،
مرا گریزگاهی نه
که با تو بودن،
یکی شدن
و بر ژرفنای پر آرامش،
آبی چهره ات
خود را دیدن
******
ای عشق
مرا آوازی بخوان
ترانه ای
که نمایان چهرۀ سرخت،
در رگان یأس آلود خاک
ترانه ایست،
پروازیست،
رنگ آشناست،
و بهار؛
زایش باور زمستانهاست
******
زندان گوهردشت
تابستان ۱۳۶۷ بند ۱۳- م. ا.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر