۱۳۹۲ شهریور ۲۶, سه‌شنبه

بزرگداشتی برای قتلعام گل هائی که توسط جانیان اسلامی در سال های 60 ، 67 هزارها هزار درو شدند٬ سرود نه می بخشیم و نه فراموش می کنیم!: بهنام چنگائی

khaavaraan2

بزرگداشتی برای قتلعام گل هائی که توسط جانیان اسلامی در سال های 60 ، 67 هزارها هزار درو شدند


سرود نه می بخشیم و نه فراموش می کنیم!

بر دشت سوخته

هیولائی آمده بود، غریب!

در دست و زبانش، مکر،

و در دل سیاه اش، شمشیر زهرآگین لمیده بود.

کامِ جانش، چرکین ـ

و در نگاهش، عقوبتِ تاریخ جاری بود، که می غرید.

کر و کور بود،

اما می دید و می شنید.

از سرودِ چشمه ها می آشفت و

در پیام قناری های عاشق، وحشت می گرفت.

با روشنایِ مهر، قهر بود، و نمی خندید.

مادر عزا و مرثیه بود.

و از ترانه و شادی و رقص ـ

چونان زلزله نا آرام، بر خود می پیچید، ترس می افکند.

++

او جغد بود. زاده و بیمارِ ماتم،

بیگانه و در ستیز با زمان.

و چندان نپائید ـ نخوتش، شکست و در عطشِ تابستانِ خواری اش ـ

زمین مهر را دراند،

بسان دره های مرگ شد،

و گروه گروه عاشقانِ اسیر را به کام خود کشاند.

آنسان نفرتِ مرگی را باراند که

کین شقاوت اش، بر گرده یِ کوه هم، تاب نمی یارست.

++

آن نسل ستیزی ـ

در قساوت با گل های بهاری!

در شب و اعماقِ دهشتی بود

که

گلهایِ جوانِ تازه

در پی شبیخون ِخونخوار پیشین

بسختی دوباره بپا خاسته بودند ـ

تا امید را بیابند و بیارایند.

باغچه های وحشتزده را آرامش دهند و چراغانی کنند.

و خون را، در رگِ شقایق هایِ مهجور بجوشانند.

++

در آن بلوغ ِبرُنایِ فصل بود ـ

که تیغ ِنفرتِ جهل، بر سر فرازیِ غرور فرو آمد،

زمین را در خون، کشید.

طنابِ ترس بود که می چرخید و مرگ، پیاپی می بارید.

بر بالای دارها، چه سرها، پرچم زندگی را برافراشته نگاه داشتند.

در کمندِ جنون بود،

که آزادگان و عاشقان عصر با هم درو شدند، .

نهالِ طلوع و شاخه هایِ جوانِ بهار شکتند،

خاوران ها و لعنت آبادها بنا شدند.

و زمینِ مرگزار، تلاوتِ آیاتِ نیستی شد.

دستِ دوستی و مودت شکست.

و درنده ای خون آشام امام و در ماه شد.

++

اینک اما، در دلِ هر لاله زار،

سرودِ مادرانِ دغدار ـ

نه، خوار و زار ـ یا گریان

که: پرچم های عزورشان، همچنان استوار

در آنسوی شب، ایستاده اند،

بلند و برافراشته می وزند،

امیدوار!

و سرود نه می بخشیم و نه فراموش می کنیم را

با طوفانِ تحقیر بر تسلیم

شگرف و غران می خوانند،

پُر شرار

و در پی راه و روز،

فردای خویش را

می جویند،

همچنان بی قرار.

بهنام چنگائی 7 شهریور1392

 برگرفته از سایت گزارشگران

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر