۱۳۹۱ بهمن ۵, پنجشنبه

خاطره ی سوزان ٬بفارسی و انگلیسی!:مجید نفیسی!

خاطره ی سوزان
nafisi,majid

مجید نفیسی

به یاد ارژنگ رحیم زاده

کلمات در دست های تو
بوی تازه ی بَربَریِ بامداد می گرفت
که تو داغ داغ می پیچیدی
در کاغذِ روزنامه های کوچکت
و تند تند به دست کارگرانی می دادی
که منتظر سرویس صبح
گرداگرد حلبچه ای از آتش
پا به پا می شدند.
کلمات در دهان تو
غرّشِ پیاپیِ توپ می شد
که از دهانه ی بلندگوی کوچکت
در پیشاپیشِ راهپیمایان
خیز می گرفت و شرق شرق
بر سینه ی اوباش می نشست.
ای شاطرِ مهربان!
ای توپچی جسور!
اکنون تو رفته ای
ولی من هنوز
از داغیِ خاطره ات بی اختیار
سرانگشتانم را پس می کِشم
و گوش هایم را می گیرم.

16 ژانویه 1986



A Burning Memory

By Majid Naficy

In Memory of Arzhang Rahimzadeh

The words in your hands

Took on the fresh scent of

Barbari bread in the morning

That you wrapped hot

Into the papers of

Your small newspaper

And gave quickly

To the workers who were

Waiting for their morning shuttle

Around a fire tin.

The words in your mouth

Took on the ceaseless roar of a cannon

That came out of your small loudspeaker

In front of marchers

And ricocheted bang

Against the mob’s chest.

Oh, kind baker!

Oh, brave cannoneer!

Your are gone now

But when I touch your burning memory

I still pull back my fingers

And cover my ears.

January 16, 1986 



"And yet it does turn!" Galileo Galilei (1564-1642)
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر