دریافتی:
برای زندانیان سیاسی و رهبران در حصر
چه کنیم با صدایی که نمی توان شنیدش
و شرنگ ِ آن نگاهی که بریده اند دیدش
نَفسی که در نگیرد و نپرسد از چِرایی
نه دلی در آن نه جانی که شود به پا کُنیدش
چه کُنید ای شمایان به شِکنج ِ آرزوتان
که دوباره ما شود جان و برآوری امیدش
تو ز شور ِ آن تبسم به سرای رأی رفتی
چه شُدت که می نپرسی ز نشانه ِ وعیدش
به سرآید این تباهی ز خروش و خشم مردم
نه به نطق ِ آتشین و نه به مُعجز ِ کلیدش
نه تو را دگر شناسد و نه آتش ِ درون را
که اگر رها شود آن نبوَد امان ز کیدش
سر ِ بی کلاه ِ دولت به خیال ِ رقص ِباقی
و تلاشی ِ زمانی که شما به او دهیدش
تن ِ خفته را بگردان که هنوز زنده هستی
و حبابِ ظلمت است این به درآ که بشکنیدش
داریوش لعل ریاحی
7 آذر 1393
Dlr1266@hotmail.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر