کشتار ۶۷ به بانگ بلند (۲)
اسماعیل خوئی
شیخی که پُر از جهل و خرافه ست سرش ،
کُشتارِ گزینهی جوانان هنرش ،
بر ریشه زندْمان و نمازش تبرش :
بادا که نمازِ او زند بر کمرش !
با نامِ طهارت و نِجاسَت باشد
کهش برهمه کارها ریاست باشد:
شیخ است وحکومتِ خَلا بُنیادش
معجونی از دین و سیاست باشد.
-"در معبر اسلام، همه سنگ و سَدَند:
بد، بد، همگی بدند و بَدتر زِ بَدند.
بررخ نکشیدمان حقوقِ بشری:
کـ اینان که کُشیم نه بشر، بل، که دَدَند."
دارد گله با امام رفسنجانی
از شور و شرِ جماعتِ زندانی.
فرماید امام: "شرّشان را بکَنید،
بی دغدغه، با محاکماتِ آنی!"
- "آنان که ز چشمِ غرب در ما نگرند
گویند که اهلِ شرع ضدّ بشرند.
لکن حق است کافران را بکُشیم :
کـ¬ اینان نه بشر ، که بدتر از جانورند."
-"زان پیش که می کشیمشان هم-چون سَگ ،
هی کرده سوی دوزخشان جُمله به تگ ،
(بیمارانْمان نیاز دارند به خون:)
باید که کِشیم خونِ ایشان از رگ."
-"اسلام، اگرچه دینِ رحمت باشد،
با خصم نفرموده که رحمات باشد.
با آیهی اُقتلوا حسابش پاک است
هرکو ما را مایهی زحمت باشد."
" آن را که به کلّه، جای مغز، آهک نیست
در منطقِ دین و شرعِ انور شک نیست.
کودک نکشد شریعتِ ما ، امّا
کودک که ترقّـه درکند کودک نیست! "
-"اعدام کنیدش، همه انکار است او:
انکارکنان ، مدام درکار است او.
بیند که به ما زنده شد اسلامِ عزیز:
از ما همه، با این همه، بیزار است او."
-"هرکس که شود به نامِ اسلام اعدام
برضدِ خداوندِ جهان کرده قیام.
درفلسفهی حقوقِ خود، نشناسد
زندانی و مُجرمِ سیاسی اسلام."
***************
برگرفته از اخبار روز
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر