این کُشته سرآمدِ دلیران بودهست.
هنگامِ نبرد، شیرِ شیران بودهست
درسال، جوان ترِ جوانانِ وطن،
امّا، بهکمال، پیرِ پیران بودهست.
این کُشته، که برخاکِ اوین اٌفتادهست،
یک تن زِ شمارِ مردمِ آزادهست.
فریاد زد- : " آزادی، نان، مسکن! " لیک
گفتند شعار ضِدِّ دین می داده ست!
این کُشته، که چشمانِ درشتش باز است،
جانش به پرِ نگاه در پرواز است،
تا پرسد از او که شیخ را بهرِ چه ساخت،
گویی که به دنبالِ جهان پرداز است.
این کُشته، تنی ز عاشقانِ مردم،
افتاده و درخدا نگاهش شده گُم،
می گفت که: "شیخان همگی دیواناند،
کمبودهی جملگی همین شاخی و سُم!"
این کُشتهی یک شَریر یا جانی نیست.
جُز آنِ مُعلّمی دبستانی نیست.
می گفت که: "سنگسارو شلاق زَدَن
اسلامی هست، لیکَن انسانی نیست."
این کُشته، که دین شناسی اسلامی بود،
در پیروی از شریعتی نامی بود.
می گفت: "دراسلام نداریم آخوند":
غافل که، هم از نخست، اعدامی بود.
این کُشته تنی ست از هزار اعدامی،
کاین هفته رسیدند به مرگ انجامی :
ایران شده در نبودِ ایشان ، یک سَر ،
ماتمکدهی جوانی و ناکامی.
این کُشته پزشکِ بس نکوکاری بود:
هر زندانی برای او یاری بود.
والا شدنش در اوجِ انسانیّت
بالا شدنِ او به سرِ داری بود.
در زندان، نامِ "آبْ درمانی" از اوست.
سالم شدنِ هزار زندانی از اوست.
سالم شدگان گرچه همه کُشته شدند،
لبخندِ سپاسِ قومِ ایرانی از اوست.
این کُشته جوانکی فدایی بودهست.
خلقان را در پی رهایی بودهست.
دین را نه نُشادُری ، بَل ، اَفیون می دید :
خبطی که از اوّل ابتدایی بودهست.
***************
برگرفته از سایت اخبار روز
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر