۱۳۹۱ مرداد ۲۷, جمعه

دو رباعی و مستهجنات : جهان آزاد!

دو رباعی و مستهجنات

جهان آزاد
دو رباعی



گلبوته ی گلشن ادب بود فروغ

خورشید، دراندیشه ی شب بود فروغ

آیینه ی ذوق بود و اسطوره ی شعر

با گوهرِ مهر هم نسب بود



تا خاک وطن سرا ی اهریمن شد

دین با هنر و علم وادب، دشمن شد

آنگاه به شاملو اهانت کرند

اشعار فروغ نیز مستهجن شد!


مستهجنات

ای شیخ تورا به جز رذالت، فن نیست

در کاسه ی سر، شعور، یک ارزن نیست

بر اهل هنر تهمت بیهوده مزن

کس مثل تو و امام مستهجن نیست



ای سطل زباله، زیر عمامه ی تو

کابوسِ جهان سرشت ِ خودکامه ی تو

چنگیز سر از خاک اگر بردارد

وحشت کند از سیاهیِ نامه ی تو



اسلام که دین دشنه و شمشیر است

بیگانه ز عقل و منطق و تدبیراست

در محضر دین، سخن ز اندیشه مگو

این دایره میعاد گه ِ تزویر است



ای توده ی چرک، زینتِ گردنِ تو

همبوی لجن تن تو، آری تن تو

فرهنگ و هنر دچار نابودی شد

در عهد تو و امام مستهجن تو



تا رهبر این دولت دینی شده ای

تبدیل به آفتی زمینی شده ای

اسلاف تو جمله انگلیسی بودند

مردک، تو چرا روسی و چینی شده ای؟



ای شیخ ز ابلیس فرومایه تری

از خارـ خسک کـِهتر و کم سایه تری

در آز، بدیلِ اولین شاه قجر،

لیکن تو از او عجیب، بی پایه تری!



فردا که ز سکه اوفتد افسونت

وین خلق کند ز رهبری بیرونت

آن تیغه ی پرنیان افراشته را ۱

تا قبضه فرو نشاند اندر خونت!



دهم اوت دو هزار و دوازده

۱- مراد شمشر تیز و صیقل یافته است. دقیقی طوسی گوید:

به دو چیزگیرند مر مملکت را

یکی زعفرانی، یکی پرنیانی
برگرفته از اخبار روز

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر