« اکبر ندهد، خدای اکبر بدهد»،
ولی اکبر به فامیلهایش که می دهد.
«به هرکجاکه روی آسمان همین رنگ است»،
درست مثل ایران که به هرکجا که بروی بوی خوش گازوئیل مستت می کند.
«دستی را که حاکم ببرد دیه ندارد»،
درست مثل قتلی که قاضی می کند. به ویژه اگر آلت قتاله لنگه کفش او باشد.
«زبان سرخ، سر سبز می دهد بر باد»،
ولی درایران، رنگ اش مهم نیست.
«با کدخدا بساز، ده را بتاز»،
اگر با امام جمعه محل بسازی هم بردی.
«مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد»،
غیر از ما ایرانی ها، که اصلا نمی دانیم مارچیست؟
«به هرکس هرچه قسمت بود دادند»،
به غیر از ما که قرنها به شاه سواری دادیم و حالا هم به شیخ
«روزگارست این که گه عزت دهد گه خوار دارد»،
البته اگر به دفتر مقام معظم رهبری وابسته باشی، بهتر است.
«خطا بربزرگان گرفتن خطاست»،
چون سرو کارت می افتد با قاضی مرتضوی.
«دیوار موش دارد، موش هم گوش دارد»،
پشت گوش هم سمعکی است که به دفتر قاضی مرتضوی وصل است.
«پلوی معاویه چرب تر است»،
ولی چلوکباب یزید را عشق است!
«آب که از سر گذشت، چه یک گز چه صد گز»،
ولی مهم نیست، اگر کر باشد، آدم غسلش درست است.
«انسان جایزالخطاست»،
مگر بعضی از ایرانی ها که هرچه می کنند، همیشه درست است.
« قدر زر، زرگر شناسد»،
قدر خر را خر سوار
« چو دزدی با چراغ آید»
معلوم می شود که اگر وزیر ووکیل نباشد، حتما از آقازاده هاست.
«بقدرشغل خودباید زدن لاف»
مگر این که آدم آخوند باشد.
« از دست بوس، روی به پای بوس کرده ای»
درست مثل بعضی از چپ های ما که سر پیری مزایای سلطنت را فهمیده اند!
«آدم زنده، وکیل ووصی نمی خواد»
مگر ایرانی ها که هم به شورای « نگهبان» نیازمندند هم به وزارت « ارشاد»!
« تخم درشت مال مرغ کون گشاده»
درست مثل آخوند جماعت که با کون گشاد، تخم های بزرگ می گذارند.
« تخم درشت مال مرغ کون گشاده»
درست برعکس آخوندها که تخم شان ریز و کون شان گشاد است.
« تا نباشد چیزکی، مردم نگویند چیزها»
ولی آن قدر بگویند تا جون از کونشون دربره... کو گوش شنوا؟
« دربیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم»
در برگشتن، تلویزیون دیجیتال و سی دی پلی یر یادت نرود.
« دهقان سالخورده چه خوش گفت باپسر»
کای نورچشم من، بهتره بریم شهرو پاسدار بشیم!!
« دهقان سالخورده چه خوش گفت باپسر»
کای نورچشم من، بهتره بریم شهروسیگار فروشی کنیم.
«زنان را همین بس بود یک هنر»
که بعضی از مردها را تحمل کنند!
«شراب مفت را قاضی هم می خورد»
ولی خانه عفاف رفتن هزینه دارد.
« شراب مفت را قاضی هم می خورد
ولی قاضی های ایران، تریاک مفت هم می خواهند.
«بوی کباب آمد...»..
ولی بی ناموس ها داشتند آدم ها را داغ می کردند
کوری که عین الله و کچلی که زلفعلی شده بود
درست مثل آخوندها که به آنها می گویند « فضلاء»!
ملا شدن چه آسان،، آدم شدن چه مشگل!
[دلم نیومد تو این یکی دس ببرم]
« آدم زنده وکیل ووصی نمی خواهد»
بیخود، ما ایرانی ها هم وزارت ارشاد لازم داریم هم شورای نکبتی نگهبان که معلوم نیست از چی نگهبانی می کند!
« آفتابه لگن هفت دست،»
شام و نهار هم مفصل، درست مثل اعتصاب غذای نمایندگان مجلس ششم
« اصل بد نیکو نگردد زانکه بنیادش بد است»،
حالا تو هی بگو اصلاحات از بالا یا از پائین و یا حتی از وسط...
« ای خواجه مرو در طلب عمر که دائم»
کارت به حراست است و ساواک
« پول آدم را می رقصاند»
خارش مقعد هم وقتی دست نداری همین خاصیت را دارد
« پول داشته باش، کوفت داشته باش»
من الان ۵۰ درصدش را دارم
« اگر صد من ارزن به سرشان می ریختی یکیش پائین نمی افتاد»
خودتان حدس بزنید که عمامه شان چقدر بزرگ بود..
« شراب خوردن پنهان به از عبادت فاش»
ولی دو تائی اش را با هم عشق است!
« آئینه هر چه دید فراموش می کند»
ما ایرونی ها آئینه بودیم و خودمون خبر نداشتیم!
« از کرامات شیخ ما چه عجب!»
شیره را چون کشید گفت عشق اشت...
« نابرده رنج گنج میسر نمی شود»
مگر در اقتصاد بی طبقه اسلامی!
« نه مال داشت که دزد ببره و نه ایمان که شیطان ببره»
آخوندها زودتر از شیطان دخل ایمان اش را درآورده بودند
«خدا درد را اندازه طاقت می دهد»
و اما یادش رفته که ما ایرانی ها هم آدمیم!
«انسان جایز الخطاست»،
به غیر از آقای خامنه ای و آقای مرتضوی و شورای محترم نگهبان که هیچ گاه خطا نمی کنند!
«آدم انگشت به دماغش نمی تواند بکند»،
وبلاگ هم نمی تواند بنویسد.
« اونی که از خدای جون داده نمی ترسه»
از بنده ی کون داده ای مثل قاضی مرتضوی حتما بایدبترسه…
«اونی که به ما نریده بود»،
ملای کون دریده بود
«آدم گرسنه ایمان ندارد»
والله تو ایرون سیراش هم ندارن. جمهوری اسلامی چنان ریده به اسلام که می گن حتی امام رضا هم رفته هرات و پناهندگی گرفته
« سرزمینی است که ایمان فلک رفته به باد»
بابا جان این قد دیگه سرکوفت نزن
«آدم انگشت به دماغش نمی تواند بکند»،
ممکن است آن تو یک نارنجک کار گذاشته باشند!
« این جا موش با عصا راه می رود»،
برو بابا جان! برو چشمت را معالجه کن. اونی که با عصاراه می ره امام جمعه مسجد محل ماست.
« این دم شیر است به بازی نگیر».
اگرم خواسی به بازی بگیری لااقل انگشت توی کونش نکن
« خر به چوب و ترکه اسب نمی شود»
ولی اگر یک عمامه سرش بگذاری می شود آٌقای جنتی….
« اگر داری زبان چاپلوسی،هم ات جا درعزاست هم در عروسی».
زمان شاه، می شی شاه پرست، با آمدن خمینی می شوی پاسدار،
وقتی آقای خاتمی می رسد از راه، چماق را قایم می کنی و می شی اصلاح طلب و
الان هم چپ وراست اندر خوشگلی رضا نیم پهلوی سخن رانی بکن وشعار بده…
« اگر من نبرم دیگری خواهد برد»،
به جای عدل مظفر زده اند سر در مجلس…
«اگر می تونستم سرم را بر گردونم…..»
حال شده وضع ما با این جمهوری عوضی اسلامی
« ای فلک به همه منقل دادی به ما کلک»،
به ما هم منقل بده ولی قربون دشتت بافورش یادت نره.
« بدبخت اگر مسجد آدینه بسازد»،
موقوفاتش را اگرامام جمعه نخورد حتما نماینده رهبر می خورد..
«ریش و قیچی هردو دست شماست»،
بابا جان ریش مارو اندازه بگیر بزار بریم پی کارمون
« کبوتر با کبوتر باز با باز»،
تو نیکی می کن و در دجله انداز
« زن نداری غم نداری»
اینه به آدمای چندزنه بگین.
« از صد زبان زبان خموشی رساتر است»،
پس بگوچرا در ایران روزنامه ها را می بندیم
«کرم درخت ازخود درخت است»
فقط درخت های ماست که کرم هایش وارداتی است.
« گوسفند به فکر جان است قصاب به فکر دنبه»
من و هادی جان خرسندی هم به فکر کلسترول
« از مکافات عمل غافل مشو»
اگر هم شدی، اشکالی نداره. دم آقای مشکینی را ببین او به امام زمان خبر می دهدو همه چی درست می شه.
« با کدخدا بساز ده را بتاز»
با امام جمعه بسازی احتمال موفقیت بیشتره
« پلوی معاویه چرب تر است»
والله جوجه کباب اش هم بد نیست.
« تغاری بشکند ماستی بریزد، جهان گردد به کام کاسه لیسان»
با این همه کاسه لیسی که ما داریم یک تغار کافی نیس.
« شتر دیدی ندیدی»
بابا جان، پس این دیه صد تا شتر را چیکار کنیم؟
« باسیلی صورت خود را سرخ نگه می دارد»
نه بابا از پیش قاضی مرتضوی برمی گردد.
« عقل که نیست جان درعذاب است»
ولی نه جان خودشان.
«ازماست که برماست»
نه داداش به ما چه ربطی داره! خارجی ها توطئه کردن.
به ایرانی گفتند« مارگزیده از ریسمان سیاه وسفید می ترسد»
با تعجب گفت: مار دیگه چی چیه؟
«تا خم شده ای بار گذارند به پشتت»
بار اشکال نداره، کونم نذارن
«نشاشیدی شب درازاست»
به سرمبارک شما خیلی هم شاشیدیم..
« خواهی نشوی رسوا»
تو هم بیاو راجع به رفرراندم مقاله بنویس
« حق گوی اگرچه تلخ باشد»
بعدا گله نکن چرا بردنت اوین
« ده انگشت را خدابرابر خلق نکرده»
خیلی هم خوب کرد، اگر همه انگشت ها اندازه انگشت شست بود دماغمون را چه جوری پاک می کردیم!
«گربه دستش به دنبه نرسید» گفت
آقای بوش کمک...
« هیچ کس از پیش خود چیزی نشد»
اختباردارید، سایت های فارسی زبان و بعضی از نوشته های ایرانی ها را بخوان
« آدم گرسنه ایمان ندارد»
اگر هم داشته باشد حالش را ندارد تا در باره اش حرف بزند.
« نیمچه طبیب بلای جان است و نیمچه فقیه بلای ایمان»
تمام فقیه هم بلای هر دو.
«چراغی را که ایزد بر فروزد
هر آن کس پف کند ریشش بسوزد»
واسه همین، به آقای رفسنجانی گفتند پف کنه
« آن دو شاخ گاو اگر خر داشتی»
کون سالم در جهان نگذاشتی
« ابر اگر آب زندگی بارد»
هرگز از شیخ و شاه بر نخوری
«آسوده کسی که خر ندارد»
بی خیالش، طوری سوارپیکان و پراید می شود که انگار سوار خر شده است.
« آب که از سر گذشت»
مهم نیست بوبدهد یا پرمدفوع باشد، اگر کٌر باشد آدم غسل اش شرعی است.
«خودکرده را تدبیر نیست»
فقط دوباره کردن اش خریت است.
« خودم کردم که لعنت بر خودم باد»
چشمم کور یک دفعه دیگه می کنم تا کور شود هر آن که نتواند دید.
«بخت چون برگشت پالوده دندان بشکند»
و آقای مرتضوی می شود قاضی عدلیه.
«پادشاهان از پی یک مصلحت صدخون کنند»
بابا، درست مثل فقها
« آدم بایدبه اندازه دهنش گه بخورد»
والله اگر هم کسی خواست بیشتر بخورد، ما که بخیل نیستیم، نوش جان
« سخن راست از دیوانه شنو»
هروقت به خطبه های نماز جمعه گوش می دهیم پس چرا عمدتا دروغ می شنویم
« اندر جهان به از خرد آموزگار نیست»
پس آیت الله مشکینی و آخوند حسنی چی!
«افسانه حیات دوروزی نبود بیش
آنهم کلیم با تو بگویم چسان گذشت»
یک روز شاه را از ایران بیرون کردیم
و روز دیگر هم می خواهیم شاه را با سلام و صلوات بر گردانیم.
« دیوار موش دارد موش هم گوش دارد»
و همه این موش ها هم از سربازان گمنام امام زمان هستند.
« تا مرد سخن نگفته نباشد»
گیر قاضی مرتضوی نمانده باشد.
اگر هم زنها سخن بگویند که خواهر شایق – نماینده مقام رهبری در میان مردم تبریز- برای انجام وظیفه حاضرند.
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=45311