۱۳۹۱ فروردین ۶, یکشنبه

بهار دل انگيز: حسن جداری!

بهار دل انگيز!

حسن جداری















خون ميچکد از چنگ تو، ای شيخ تبهکار

ای دشمن آزادی وای عامل کشتار

بر خاک، بسی ريخته ای خون جوانان

ای ديو درون تيره وای قاتل خونخوار

جمهوری اسلامی منحوس تو، ای شيخ

بار وثمرش چيست بجز نکبت و ادبار؟

جمهوری غارتگری و دزدی و تاراج

جمهوری دزدان دغلباز زمين خوار

جمهوری رمّالی و جهل است و خرافات

جمهوری شيخان و فقيهان رياکار

در راس حکومت، همه اوباش و اراذل

يک مشت جنايتگر خونخواره وغدار

جمهوری حبس وترور وقتل وشکنجه

جمهوری آدمکشی و وحشت وکشتار

******

اين توده زحمتکش و با همت وبا عزم

تا چند به چنگال توای شيخ، گرفتار؟

بر کارگر و رنجبر و توده محروم

از دست تو، تا چند رسد اينهمه آزار؟

تا چند، عزيزان، همه در بند و به زنجير

تا چند، جوانان، همه آويخته بر دار؟

تا چند بر اين خيره سري، صبر وتحمل؟

بايد که به پايان رسد اين سلطه اشرار

اين خلق بپاخاسته،آرام نگيرد

تا برنکند ريشه اين فتنه خونبار

اين کاخ ستم، يکسره، ويران شود آخر

با قدرت اين توده رزمنده بيدار

اين شام سيه را، سحری هست بدنبال

خورشيد، به صد جلوه کند، چهره، نمودار

آنروز که با جنبش اين توده پر شور

کاخ ستم شيخ شد از ريشه، نگونسار

آنروز که رسم و ره بيداد، برافتاد

با رزم دليرانه و با حربه پيکار

انروز در اين ملک، بهاری است دل انگيز

بس لاله که بشکفته، بهر گلشن و گلزار

سر مستی وشور است به هر محفل ومجلس

پاکوبی و رقص است به هر برزن وبازار

تير ماه 1388

27 اسفند  1390

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر