ننگ ابد
ننگ ابد باد بر آن امتي، کز ستم و جهل حمايت کند
تحت هر آن اسم و شرايط دليل، سازش و تائيد جنايت کند
در طمع حور و بهشت نقد خود، راحت و آسايش ديگر فدا
دانش و علم خوار به اوهام شيخ، بی شک و انديشه کفايت کند
چشم خرد بندد و از روزگار، پند نگيرد و خدايان علم
تجربه ی دهر ز خاطر و خويش، قانع به چند کهنه روايت کند
خانه ی خود بيند و همسايه چون، سوزد و آوار شود بر سرش
ساکت و خاموش به آتش فروز، رحمتی و لطف و عنايت کند
عامل بدبختی خود را به چشم، بيند و انکار ز ره مصلحت
دامن غير گيرد و از ظلم غير، شکوه گری يا که شکايت کند
گوهر انسان نپذيرد ستم، بر خود و بر ساير هم گوهران
تا چه رسد طاعت و کرنش ز ديو، کو به بشر ظلم و خيانت کند
ننگ بر او کو ز تعصب زند، تيشه ی کين بر سر هم نوع خويش
راه خطا پيشه و در ادعا، صحبت عقل فهم و درايت کند
شاهد قتل باشد و غارت و چور، مملکت و مُلک چو بيغوله ای
قفل به دهان لب ز سخن دست ز کار، شيوه ی کسب پيش و رعايت کند
بدتر از آن طايفه مخبرست، آنکه ز همراه خود از بهر نان
بر در اهريمن بد خو به خاک، افتد و با خدعه سعايت کند
عّز و شرافت بنهد زير پاي، بهر يکی لقمه فدا هست و نيست
نام عبادت همه کردار زشت، در صف ظلم جای نهايت کند
حال ز کف کوکب فردا نگون، ارث به فرزند تباهی و جهل
بی خبر از آنکه در اين گير و دار، مام وطن خوار به غايت کند
ننگ ابد می خردی او به جان، لعنت و نفرين ز نوع بشر
غير پلشتی نبرد بهره کو، در ره سود ديو حمايت کند
***
بيست و ششم اسفند ماه 1390
تحت هر آن اسم و شرايط دليل، سازش و تائيد جنايت کند
در طمع حور و بهشت نقد خود، راحت و آسايش ديگر فدا
دانش و علم خوار به اوهام شيخ، بی شک و انديشه کفايت کند
چشم خرد بندد و از روزگار، پند نگيرد و خدايان علم
تجربه ی دهر ز خاطر و خويش، قانع به چند کهنه روايت کند
خانه ی خود بيند و همسايه چون، سوزد و آوار شود بر سرش
ساکت و خاموش به آتش فروز، رحمتی و لطف و عنايت کند
عامل بدبختی خود را به چشم، بيند و انکار ز ره مصلحت
دامن غير گيرد و از ظلم غير، شکوه گری يا که شکايت کند
گوهر انسان نپذيرد ستم، بر خود و بر ساير هم گوهران
تا چه رسد طاعت و کرنش ز ديو، کو به بشر ظلم و خيانت کند
ننگ بر او کو ز تعصب زند، تيشه ی کين بر سر هم نوع خويش
راه خطا پيشه و در ادعا، صحبت عقل فهم و درايت کند
شاهد قتل باشد و غارت و چور، مملکت و مُلک چو بيغوله ای
قفل به دهان لب ز سخن دست ز کار، شيوه ی کسب پيش و رعايت کند
بدتر از آن طايفه مخبرست، آنکه ز همراه خود از بهر نان
بر در اهريمن بد خو به خاک، افتد و با خدعه سعايت کند
عّز و شرافت بنهد زير پاي، بهر يکی لقمه فدا هست و نيست
نام عبادت همه کردار زشت، در صف ظلم جای نهايت کند
حال ز کف کوکب فردا نگون، ارث به فرزند تباهی و جهل
بی خبر از آنکه در اين گير و دار، مام وطن خوار به غايت کند
ننگ ابد می خردی او به جان، لعنت و نفرين ز نوع بشر
غير پلشتی نبرد بهره کو، در ره سود ديو حمايت کند
***
بيست و ششم اسفند ماه 1390
آخرين مطالب مرتبط در روشنگرى: ننگ ابد فرزاد جاسمی 2012‑03‑16 نقد خودفرزاد جاسمی 2012‑03‑11 اين چه بهشتيست؟ فرزاد جاسمی 2012‑03‑05 خواب تا کي؟ فرزاد جاسمی 2012‑02‑29 وصيت روباه فرزاد جاسمی 2012‑02‑23 اخبار ومقالات مربوط به فرزاد جاسمی در روشنگرى(كليك كنيد) |
http://www.roshangari.net/as/ds.cgi?art=20120316140912.html
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر