۱۳۹۰ اسفند ۲۱, یکشنبه

نقد خود : فرزاد جاسمی !

نقد خود
فرزاد جاسمی


نقد خودت گير و بهشت واگذار، بهر کسانی که تجارت کنند
تکيه بر افلاک زنند خدعه پيش، تا که خلايق همه غارت کنند
کم ز خرانند به عقل خون خلق، در ره آز همچو ددان پايمال
عشق به مسلخ به صليب عاشقان، ايزد مهر را سفارت کنند
راحت خود را طلبند در جهان، طاعت سرمايه و هر سلطه گر
در پی سود آتش جنگ شعله ور، قسمت دهر رنج و مرارت کنند
نان بربايند ز هر سفره اي، خانه ی زحمتکش و مزدور خراب
صدقه دهند لقمه ای زان خلق ز ره، برده و تمرين مهارت کنند
کعبه روند بتکده ای را طواف، باز چو آيند ز شيطان بتر
رهزن صد ساله فريبند ز کيد، نقش و تظاهر که زيارت کنند
پرسش اين توده نه کس پاسخي، زين همه عالم که فروشند بهشت
از چه در اين دهر سپنج زاهدان، ديو بتر قتل و شرارت کنند
بی گنهان کشته و گيرند حيات، زانکه خورد غصه ی هم نوع خود
از چه خداوند تو رخصت کسان، توطئه با نامش جسارت کنند
عهد توحش سپری بردگي، مرده و تاريخ بر آن مُهر سرخ
ليک خداوند تو هر دين فروش، گردن زن طوق اسارت کنند
عالم سلطه به جهان ظاهرا، بهره ز کودک نکشد طفل خُرد
غير فقيهان که به امر خداي، رهبر خلق اند و صدارت کنند
فخر کند شيخ که مولای او، جان بگرفته ست ز هفتصد به روز
نقل چنين قصه به هر محفلي، همچو يکی دد به حرارت کنند
توده به تحقير و به توهين خطاب، چونکه خدا را به جهان نايب اند
لذت وافر که دگر بندگان، کرنش و احساس حقارت کنند
علم بياموز ره دانش به پوي، کوکبه ی شيخ بسوزد خرد
عرصه ی سيمرغ بود بحر علم، با خردان درک عبارت کنند
دانش و اوهام نگنجند به هم، خانه و تو هر دو ز جهليد اسير
خرمن جهل سوز سفيهان چرا، جهل تو سرمايه تجارت کنند
***
بيست و يکم اسفند ماه 1390



http://www.roshangari.net/as/ds.cgi?art=20120311212832.html

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر