۱۳۹۰ اسفند ۱۵, دوشنبه

اين چه بهشتيست؟ : فرزاد جاسمی!

اين چه بهشتيست؟

                                                                             

اين چه بهشتيست که افرشتگانش، آرزوی مرگ دمادم کنند
خلد برين را نه به گندم به جو، داده ز باغش همگی رم کنند
آمده از عدل و عدالت به تنگ، زين همه مهر خسته و دلگير و زار
سفره ی رنگين خداوند لگد، تازه به افيون نفس و دم کنند
خوشدل و شادان که پدر گندمي، بستد و اين باغ عفن را رها
در عوض خدمتی اين سان عظيم، سجده ی شکر بر گل آدم کنند
اين چه بهشتيست که در آن به پا، دار و صليبست و داغ و درفش
بيگنه افرشته به جرم سخن، مُثله و در ساغر او سَم کنند
کارگران را عوض مزد کار، بند و به صلابه کشد بهره کش
برزگران خوار و زنان را اسير، قسمت خلق گريه و ماتم کنند
اين چه بهشتيست که کودک در آن، خواب پدر بيند و بستر و نان
پنجه ی مرگ فقر به در تا سحر، کوبد و خلق پشت دوتا خم کنند
با همه تبليغ و تلاشی که شيخ، در ره مذهب کند و کيش و دين
پشت به خداوند و به شيطان پناه، تا شر شيخ از سر خود کم کنند
دست طلب پيش و به صدق و صفا، مقدم ابليس کشند انتظار
تا که از آن ياغی روز ازل، پرسش رفتن به جهنم کنند
اين چه بهشتيست که سيرند در آن، انگل و غارتگر و دزد و سفيه
مردم فرهيخته و زحمت و کار، گشنه و فخر در همه عالم کنند
که اهل بهشتند خدا بندگان، دين خدا راست از آنان به دهر
خواری بی حد بکشند وز ستم، آرزوی مرگ دمادم کنند
***
فرزاد جاسمی
پانزدهم اسفند ماه 1390


آخرين مطالب مرتبط در روشنگرى:
اين چه بهشتيست؟ فرزاد جاسمی















2012‑02‑12



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر