شعرهای پنهان من
عباس سماکار
شعرهائی دارم که می ترسم بگويم شان شعرهائی که شب های ديرهنگام
انگشت به شانه ام می زنند و از خواب بيدارم می کنند
شعرهائی که چنان به دلم چنگ می زنند
که «کالبد بی جان کلمه به درد می آيد»
شعرهای ناگفتنی
شعرهای گيج
گول
ترس آور
شعرهای اعماق وجود رفقايم که ديگر نيستند
شعرهای اعماق تنم را می گويم
شعرهائی که بهتر است به زبان شان نياورم
و اشک را از فشار درونی شان پنهان کنم
شعرهائی که تنها می شود با سکوت بيان شان کرد
شعرهائی که نبايدشان گفت
نبايد
شعر هائی
که خود
شعر اند
بی آن که گفته شوند
شعرهائی که به جای تو گريه می کنند
آه می کشند
خواب زده می شوند
نگرانی ِ کسانی را دارند که گرسنه اند
شعرهائی که شعر ناب اند
نابِ ناب
شعرهای پنهانم
بی ارادۀ من
با فروتنی
لب از سخن فروبسته اند تا گفته نشوند
و شايسته تر آن که من نيز
لب از سخن فروبندم و خاموش بمانم
* ***
۲۵ فروردین۱۳۹۲
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر