شهر آفتاب!:حسن جداری!
شهر آفتاب!
حسن جداری
این
قطعه را در نخستین سال اقامتم در انگلستان، در بهارسال 1341 شمسی، ساخته
ام. در این منظومه که درست 51 سال از سرودن آن میگذرد ، فاجعه دردناک کودتای ننگین 28 مرداد 1332، بازگو شده است
آن روزها بیاد که در آن زمین گرم
هر بامداد، روشنی آفتاب بود
صحرا و دشت، رنگ سپید امید داشت
در کام خلق، لذت عشق و شراب بود
*****
آن روزها بیاد که شاهین تیز چنگ
گسترده بود سایه، در آن سرزمین نور
در آن دیار،روشنی جاودانه بود
نور امید بود در آن آسمان دور
*****
هر کس بدل، نشاط و سروری عمیق داشت
این درد بیکرانه درمان شکن نبود
بلبل بباغ، نغمه امید میسرود
آوای بوم وناله شوم زغن، نبود
*****
تا آشیان شور ومحبت بهم زند
دیو پلید، روی بدان سرزمین نهاد
یزدان، بجنگ رفت و دراین جنگ خانه سوز
عفریت بد سرشت، به یزدان ، شکست داد
*****
خورشید، ناپدید شد اندر ستیغ ابر
تاریک گشت شهر و زمینهای دور دست
بر دشتهای خرم آن سرزمین نور
خاکستر سیاهی و اندوه و غم ،نشست
*****
سرمای سخت بود در آن جلگه های گرم
عفریت، دست جور و تطاول گشوده بود
یزدان پاکباز، به زندان اهرمن
با فکر انتقام مقدس، غنوده بود
*****
بس سالهای سال که با درد و غم گذشت
اینک، بهار میرسد از راههای دور
در این بهار تازه، بیاد آرم آن دیار
وآن خاطرات دلکش و آن روزهای شور
*****
آن روزهای شور که درآن زمین گرم
هر بامداد، روشنی آفتاب بود
صحرا و دشت، رنگ سپید امید داشت
در کام خلق، لذت عشق و شراب،بود
*****
ای آفتاب روشن امید و آرزو
بر دشتهای مرده آن سرزمین، بتاب
ای جلوه امید، تو هم روشنی به بخش
بر آسمان تیره آن شهر آفتاب
برگرفته از سایت گزارشگران
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر