عندليب باغ بي قرار
براي فريبرز رئيس دانا
علي يزداني
اي ناي پر خروش توده ي زحمت
داناي قصه هاي دل انگيز صبح كار
لكنت گرفته شهر
بي بانگ خوشنواي تو انگار
وقتي كه سفره هاي خالي مان شد درفش تو
وقتي كه مزد نسيه ي ما را زدي چو سنگ
بر شيشه هاي تيره ي سرمايه هاي هار
وقتي كه شهر را
پر كردي از چراغ و ديده شد پسِ آن شيشه هاي تار
دانستم اين كه تو را نيز
با استناد به "قانون"!
در بند مي كنند
اي عندليب باغ رهايي
در انتظار نغمه ي ديگر نشسته ايم
اين باغ
بي سرود شمايان
ميدانِ بازِ بانگ كلاغ است
در انتظار توست
پشت قفس باغِ بي قرار
برگرفته از سایت کانون مدافعان حقوق کارگر
http://kanoonmodafean1.blogspot.com.au/2012/06/blog-post_14.html
براي فريبرز رئيس دانا
علي يزداني
اي ناي پر خروش توده ي زحمت
داناي قصه هاي دل انگيز صبح كار
لكنت گرفته شهر
بي بانگ خوشنواي تو انگار
وقتي كه سفره هاي خالي مان شد درفش تو
وقتي كه مزد نسيه ي ما را زدي چو سنگ
بر شيشه هاي تيره ي سرمايه هاي هار
وقتي كه شهر را
پر كردي از چراغ و ديده شد پسِ آن شيشه هاي تار
دانستم اين كه تو را نيز
با استناد به "قانون"!
در بند مي كنند
اي عندليب باغ رهايي
در انتظار نغمه ي ديگر نشسته ايم
اين باغ
بي سرود شمايان
ميدانِ بازِ بانگ كلاغ است
در انتظار توست
پشت قفس باغِ بي قرار
برگرفته از سایت کانون مدافعان حقوق کارگر
http://kanoonmodafean1.blogspot.com.au/2012/06/blog-post_14.html
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر