۱۳۹۱ خرداد ۲۲, دوشنبه

کهن ياران! : فرزاد جاسمی!

کهن ياران!
فرزاد جاسمی



 ميروم از سر حسرت که مرا توشه به پشت
به جز از خاطره هايی ز کهن ياران نيست
از پس جمله عزيزان که شدند طعمه ی خاک
قسمت ديده به جز ابر پر از باران نيست
سينه را زخم فراوان بودی نقش و نگار
سهمش از دهر بجز ننگ سيه کاران نيست
دل يکی زورق بشکسته و در سينه بخون
قسمتش تير ستم نيش سيه ماران نيست
سفله پرور شده دوران و پسنديده بدی
غير نيرنگ و ريا پيشه ی عياران نيست
رادی و مردی و عياری و عزّ گشته کهن
مامنی خاک وطن بهر شرف داران نيست
دين سلاحيست مخوف تکيه بر آن زنگی مست
پاد زهريش به گمان در کف عطاران نيست
شوره زاريست وطن مسلخ هر تازه گلی
بستری نيک ترش بهر همه خاران نيست
کيميائست حقيقت که در اين دور سپنج
باب طبع و نظر خيل خريداران نيست
روزگاريست عجيب در جلو مردم چشم
غير بدبختی و فقر کوکبه ی داران نيست
سنگ ميهن به سر و سينه زدن گشته دکان
دشمنی بدتر از اين گله ی بيماران نيست
عرضه هر روزه کنند مام وطن را دگری
بهتر از شيخ کسی در صف اين خواران نيست
در پی منفعت خويش جهانست و رژيم
کرده ثابت که رقيبيش در اين دوران نيست
توده را صحنه ی اعدام شعف آرد و شور
سنگساران زنان ننگ گنه کاران نيست
زاهدان خرقه ز درويش ربايند و ردا
هيچ کس معترض شيوه ی بد کاران نيست
هر ستمکاری و زشتی ز فقيه عين ثواب
مانعی بر سر راه بهر تبهکاران نيست
در پی منفعت و سود ترا همره و يار
می فروشد و ورا ترس طلبکاران نيست
فاتحه خوان شده و عرصه ی فردا نه حساب
گوئيا هيچ اميدی ز خرد داران نيست
کينه ورزد پدر و تشنه بخونش فرزند
مادر از دختر خود بهره ز غمخواران نيست
خانه ويرانه و از خويشتنم من به هراس
هيچ کجا رد و نشانی ز کهن ياران نيست
***
نوزدهم خردادماه 1391

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر