در بارگاه های دین و سرمایه
آفتابِ نوعدوستی همچنان می درخشد
آوای اذان بر پیشانی آسمان می چرخد
و همزمان،
در سواحل دینی و دمکراسی غربی
پیوسته کودکان گمنام بسیاری،
روزانه بی آغوش مام می میرند.
مرگِ بی سروسامانان
بهنام چنگائی
کدام انسان؟
این بی سر و سامان؟
در تنگه های تلخ ِهر آنِ مرگ!
در جدال های بی پایان ِخشم ِزندگی!
تهی، همچون کاهی برموج های بلند ِبی کسی!
کدام انسان؟
در ژرفای ِ جور ِظالمان و فقرِ بی آمان! بی اندکی آزادی و سهمی ز نان!
آخر بگو: کدام انسان؟
پس، ِبه تن زدن، بر این شبان و شبیخون ِدریایِ تنهائی.
اینجا، جز فانوس ِپناهگاه های غربِ افسونگر، هیچ روزنی سوسو نمی زند
و در دل های بی قرار، جز پرچمِ رهائی نمی وزد.
+
در جهان و سامانه ی بی آبروی خدا، اما
خامنه ای ها و ابوبکرها و پاپ ها
مرکل ها و اوباماها و کوین ها
با یاد دمکراسی و نام خدا
هرکدام، آرام و شکم سیر بر لاشه ی همین انسان ِقربانی غنوده اند.
+
در سوی ِدیگرِ همین دنیا
در کشاکش ِبا دریا
بسی مادران ِشکسته دست و پا
از مهرِ خویش دل کندند
تا، نونهالان شان را به خالق ِگیج سر، بازسپارند.
+
و شگفتا که:
گمان ِزمان، با همان وسواس ِهمیشگی
در پی شمارشِ ارزشِ لحظه هاست
تا خوشبختی ِعربده کشان ِسرمایه را
تا وارستگی سربه مهُرکشان عقیده را
با دقتِ دیگیتالی گز کند.
در بارگاه های دین و سرمایه
آفتابِ نوعدوستی همچنان می درخشد
آوای اذان بر پیشانی آسمان می چرخد
و همزمان،
در سواحل دینی و دمکراسی غربی
پیوسته کودکان گمنام بسیاری،
روزانه بی آغوش مام می میرند.
بهنام چنگائی 14 شهریور 1394
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر