ای گُرد ِسرخ ِ دلاور
شاهرخ جان!
شبکور چشم ندارد.
توزندهای
در جنگلی زِ انسان
در بیشماره کارگران
در بازوانشان
در زانوانشا ن
در سرهایشان
و سودا هایشان
اعلامیه - برای رفیق شاهرخ زمانی , داغی که پرچم ماست
شعری از
حسن حسام
اعلامیه
برای رفیق شاهرخ زمانی
داغی که پرچم ماست
شعر: حسن حسام
این بار
باز
عاشقکشان رنگارنگ
با نیرنگ
خونسرد مثل مرگ
اعلام کرده اند:
مرگِ کبود
این موج پر خروش را
خاموش کرده است
*
دزدانِ کارِ کارگران
از ترسِ مرگ
سر گرم غار غار
تا نشکفد صدایی در خشم کارگر
اعلام کرده اند :
این منتهای جسارت
این منتهای عشق و عدالت
مرده است !
*
ای گُرد ِسرخ ِ دلاور
شاهرخ جان !
شبکور چشم ندارد.
در سرزمین دربند
تا بی شماره
سر
و
بازو
درکارِ
کارزار است
دریا دلان
به جون موج
تا اوج
با خشم میخروشند
*
اما
اما
به ما بگو
آیا
ای سرخ ِ سرخ
دلاور ِ رعنا
با آن نگاه و لبخند،
در بادِ هرزهتابِ اهریمن
پرپر شده
فسرده و خاموش گشته ای؟
*
باور نمیکنیم
باور نمیکنیم
باور نمیکنیم مقتول دین و سرمایه
قتلت که مرگ نیست
تو زندهای
تا بارور شود زمینِ بیحاصل.
از شوره زار،
گل و گندم
رقصان به بار نشیند
توزندهای
در جنگلی زِ انسان
در بیشماره کارگران
در بازوانشان
در زانوانشا ن
در سرهایشان
و سودا هایشان
*
هلا
بنفشهی رخشان
گلِ همیشه بهاران
در این شبانه ی تاریک
و سنگلاخ و جادهی باریک
با مایی
در مایی
ستاره ی راه
برگرفته از سایت گزارشگران
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر