۱۳۹۴ شهریور ۲۶, پنجشنبه

" خاک خوب"٬ تقدیم به جانباخته گان و جانفشانان در راه آزادی: « فریبا مرزبان »٬ و " انتظار ": سروده ای از « فریبا مرزبان»

khavaran (4)

" خاک خوب"

تقدیم به جانباخته گان و جانفشانان در راه آزادی
« فریبا مرزبان »
با من بیا 
بیا و این خاک را بنگر؛
بیا و مگوی
که این خاک مرده است 
با چشم درون
بر آن بنگر
و با صدای بلند بگو
خاکِ خوب « خاوران »
خاکِ خوب سرزمین من است
با من بیا
تا شهری از عشق را در آن پیدا کنی
با من بیا و ببین
کاین دستهای سرد
کآن سینه های سرخ
وآن قلبهای خفته در خاک
روزگاری،
گرم ترین دستها
و سرخ ترین سینه ها بودند
روزگاری،
پر طپش ترین قلبها بودند،
با من بیا و بگذار
که نهال اندیشه هایمان را
که روزگاری چه نو بودند؟
در آنجا جستجو کنیم
با من بیا
با من به خاوران بیا
بیا جنایتی نیست
جرمی نیست
سرها همه افراشته اند آنجا!                                                                          
بیا تا ببینی که آسمان
بر زمین نشسته است
و ستارگان بر چوبه دارند
بیا تا ببینی
دشتی از شقایق، ستاره،
از سپیده، از سحر، و نسترن را
با من بیا
با من به خاوران بیا
آنجا،
بیشمارانند سینه های سرخ،
که چشم به راه تو اند
و
آن گردن های افراشته از سیلاب خون
در انتظار گام های توانای تواند
با من بیا
بیا و به یادشان،
خاکستری را که اکنون
در صندوقچه هایمان اندوخته داریم
در آبهای روان خلیج فارس و دریای خزر
رها کنیم  
با من بیا
با من به خاوران بیا !

لندن
دهم شهریور 1385
gozide1@gmail.com
**********

unity,

سروده ای از « فریبا مرزبان»
انتظار "
تا کی در انتظار دیدار دوباره
بر پشته ای از قلب
بنشینم
و " رد" ناپیدای قدم هایت را
تا انتها بنگرم
همیشه می گفتی: آهنگ تک صدا
شنوایی ندارد
تک آوایی، شنوایی ندارد
باید یکی شویم و یک صدا بخوانیم
سرود رستن و در شاخسارهای شکسته - شکفتن-
با باورهایت هم آوا شدی
پیوستی و رفتی
نمی دانم،
آنجا که رفتی،
کسی منتظرت بود.

شهریور 1392

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر