«در ستایش ِمادر»: «علی رسولی»
دریافتی:
«در ستایش ِمادر»
دست هایم بر خاک
بو می کنم علف را
مادرم با قدم هایی همچون موج
تنهایی ِ گندم زار را می شکند
باد و خوشه ها سرود ِ نان می خوانند
مادرم می گوید:
شبی سیاه
مسلسلی سکوت ِ کوچه را شکست
ماه سرخ بود
خونچاله ها لرزیدند
و چریکی به زیبایی ِ ترانه
در عزم ِ بزرگ ِ سنگر
مانیفست ِ شورش را
با انفجار ِ تضاد معنی کرد.
نگاه می کنم به خاک
به خروش ِ گندم
به مادرم که دست هایش آماده ی شلیک است
و انسان و نان
که تیرگی ِ شب را خواهند شکست
در رگبار و جرقه
در خون و باروت
در انفجار و آفتاب.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر