۱۳۹۳ خرداد ۲۲, پنجشنبه

تقدیم به عسل اخوان: سیروس کفایی

دریافتی


pen

تقدیم به عسل اخوان  

سیروس کفایی

عسل ! .... آینه ها نویسندگان بی زبانند ! ..... فرار مکن !! .... این قهرمانان داستانها هستند که نویسندگان را به گروگان گرفته اند .... 

ایستگاه به ته باران که رسد پلکان را بالا و پایین می کنی ....  لبت می افتد . سیگار ، شما رو جمعبندی می کند . بی خبر از اهلی شدن نام ، نمک گیر دیوار می شوی .

عسل ! .... کندوی شما پُر از نیش است ....

نمی دانم اول دستانت به خانه  برمی گردند یا نیم تنه ای که سبکتر از فال . مغشوش در لباسهایت به سوال پناه می بری : قرارداد یعنی چه ؟ 

صبح به صبح سبدی سنگ به مترسک می دهی تا شیرین از فرهاد کوهی سازد . 

دل گیری ؟

قهوه ای داغ تو را امان می دهد . بروی تختخواب دراز می کشی . گناهان ، تو را گرم و نرم می پوشانند . انگشتانت تو را دوست دارند  . چند خاطره گُم شده پیدا می کنی و به قصد نفس کشیدن  دراز می نشینی  . آفتاب را می پیچانی . قطره ای از شما کم می شود . سکوت ، تجربه کردن خویش است . 

عسلم .... در سرزمین ما

زنده بودن ، اما ، از موروثی شدن مردگان و

گامهایی ست که گروگان اتفاقند .

حالا ساعت بیست و هشت شده است .... تو دکمه های تنگ ات را می بندی و من از خفه کردن بند کفش می ترسم .

چوب لباسی لخت ، گوشه های غریب را دید می زند . لگدش می زنی  . چه کسی اینجا نیست ؟

شب به شب می رود

ولی اما تو می مانی و

فال در فنجانی تلخ .

گویی ، کائنات گرد هم آمده اند تا تو

دوباره آینه را از گلویش  گیری ، بلندش  کنی  و از او بپرسی عکسهایم کو ؟

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر