كبوتر مست: مجید نفیسی
كبوتر مست
با گلويي برآمده از عشق
در پيشگاهش سر خم مي كني
چند بار به گرِدَش مي چرخي
و دُم به خاك مي سايي.
او نوك در نوك تو مي نهد
و هر دو با هم مي رقصيد.
تو بر پشت او مي شوي
دمي بال بال مي زني
و در اوج فرو مي ريزي.
آنگاه به هوا مي پري
و بالهايت را بهم مي كوبي
انگار مي خواهي جهان را
از عشق خود آگاه كني.
بيهوده نيست كه ايشتار
الهه ي عشقِ بابل
كبوتري سپيد در كنار دارد:
تو با ياري يگانه
تا واپسين دم مي ماني.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر