نوروزمان را دریابیم: بهنام چنگائی
نوروزمان را دریابیم
بهنام چنگائی
دیار ما دیری
در رویای بهار است
در خانه ی ما سرماست
در آشیانه های کوچک ما
سوزِ سرما فرمانرواست.
و
گرهِ مشتِ یخیِ شبسوار
همچنان سخت و بی گدار
بر زمینِ آرزوهای بهاری ـ
نامردمانه می کوبد.
و
بر بالای تیره ی تنگِ زندگی
خلافتمدارِ زمستانی
همچنان، در عمقِ شبِ بلند
دریده و بی شرمانه
با وقاحتِ تمام، لمیده
و
برای قحطی زدگان و شبیخون گرفتگان
نوحه سرایی می کند.
او، دوباره
صدای پای نوروز و آفتاب را
در مذاب قطراتِ وجود خویش
بی تاب، شنیده و چشیده
ترسان و لرزان
در خود چمیده
بر ارکیده ی زمهریر انجمادِ خویش
همچون کنه،
سفت چسبیده است.
و
بر دامنِ زمانه ی تلخ ِسیاهمدار
همچنان، پُرکار ـ ریا ـ می بافد
و
برای لشگر گرسنگان
نسخه ی مقاومت می پیچد.
و
هیهات که
بر کام خالی انسان ها و جان زمانه ی بی قرار
مشت های یخی می کوبد.
او،
در پی بی آبروئی خورشید است
بهار ما را نشانه رفته است.
نوروزمان را دریابیم!
بهنام چنگائی 27 اسفند 1392
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر