مرغ بیدغدغه: جعفر مرزوقی (برزین آذرمهر)
مرغ بیدغدغه
جعفر مرزوقی (برزین آذرمهر)
پیچکِ نازک و ترد
رسته از چنگ زمستانی سخت،
ریشه بسته درخاک ،
پنجه افکنده بر افرای بلند ،
رفثه تا اوج تمنای بهار …
مار خنیاگر باد از کینه،
سخت بر پیکر او پیچیده،
بی امان
زهر بر او می پاشد
خونش از هر رگ وپی می نوشد
در فرو کوفتنش می کوشد…
مرغ بیدغدغه
اما آن سو
نه نفیری ش به دل، زین بیداد
نه ستوهیش ز دل سنگی باد،
ونه شرمی حتی
در نگاهش پیدا
دم تکان می دهد و
آهسته
دانه برمی چیند !
جعفر مرزوقی (برزین آذرمهر)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر