داغ حسرت: علی جعفری مرندی (کارگر)
داغ حسرت
گوش دل وا کن تو ای بالا نشین تا بگویم با تو از این سرزمین
سرزمینم یکسره دوزخ بماست لیک فردوس برین اغنیاست
از گرانی جان ما برلب رسید کس عمل از وعده ها هرگز ندید
هرچه ازاین سرزمین گویم کم است زآنکه اقیانوس رنج و ماتم است
خلق برآنند در این روزگار روزگار وحشت و مردم نزار
باند یک درصد شود هرجا مهار تا شود بنیاد هستی استوار
درد با دست خرد درمان شود زندگی بر کام هر انسان شود
آن زمان انسان توان گفتن بما کس نیفتد درجهان از پا ز ما
علی جعفری مرندی (کارگر)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر