علی یحیی پور سل تی تی: بربریت یا کومون
من از سیاهی لایتناهی تو که زندگی ام را آلوده کرده است بیزارم
من ترا نا توان از درک حقیقت می یابم
من مرد کارم
من زن کارم
من کودک کارم
من دکتر و مهندس کارم
من معلم و پرستار کارم
صبح تا شب در جهنمی که تو برایم بافته ای مشغول
انباشت سر مایه برای تو ام
من جهان را ساخته ام
من دریا ها را می پیمایم و کوهها در زیر پاهایم متلاطم اند
زمان در دستان من است
من حلقوم ترا پاره می کنم
و جهان را از لاشه های متعفنت پاک خواهم کرد .
مرگ در نیستی تو خنده می کند
و جهان پالایشی دوباره می شود
و از آلودگی های تو پاک می گردد
زمان حیاتی دوباره می گیرد
و زمین به عاشقان این راه سلام خواهد گفت
من لانه ء عیاشی ات را خراب خواهم کرد
و به زور ترا به کار وادار خواهم کرد
و از تو در مزارع کار خواهم کشید
تا لانه های قصرت را در مخیله ات ویران کنم
و ترا مثل خودم به مقام انسانیت و آزادی خواهم رساند
که با کارت زندگی را آغاز کنی
و تمام سر مایه ات را به نفع جامعه ء انسانی مصادره خواهم کرد
من ترا شکست خواهم داد
پیروزی از آن من است .
جهان بدون تو سفره ء محرومترین انسانها خواهد شد
و لاله ها به عشقهای مردم بوسه می دهند
و زمین سرشار خواهد شد از صلح و دوستی
بین انسانهای جهان
و کوه های کلیمانجاروی افریقا از یخ سرشار می شوند
و سیراب می کنند شالیزارهای افریقا سیاه را
و کوههای هیمالیا و البرز میزبان شالیزاران بنگلادش
و خزر خواهند شد
و عشق هوائی تازه خواهد خورد
و انسانیت به اوج دریا ها خواهد پیوست .
در بلندای چناری بلند کلبه ای خواهم ساخت
و هر روز به شاخه ها سلام خواهم گفت
و زمان را خواهم بوسید
که بربریت را پشت سر نهاده است
و من انقلاب را با پرچم کارگران به پا خواهم کرد
و دوباره کمونهای پاریس را در مزارع
و دشتهای کویر ایران و جهان بپا خواهم کرد
من به کار آگاهانه و خلاقیت بوسه خواهم داد
و عشق را به کار داوطلبانه خواهم پیوست
و خورشید را از تباهی اتمی اورانیم و تفاله های سرمایه
رها خواهم کرد
و در کنار جویباران روستا ها در رودخانه های مملو از ماهی
و سیراب از آبهای زلال حمام آفتاب خواهم گرفت
و هر روز با آرزوهای انسانی ام به ماهی گیری خواهم رفت .
بعد از تو دیگر هیچ آخوندی و هیچ مرثیه خوانی
روضه نخواهد خواند
و زندگی انگلی بازار و رقابت پرچیده خواهد شد
و عشق از کالا ها رها خواهد شد
و هیچ کودکی از ابله نخواهد مرد
و هیچ کودکی بر پشت الاغی به دنیا نخواهد آمد
و زن به مقام والای انسانی خواهد رسید
آزادی و ارزشهای انسانی زن به اوج خواهند رفت
و استثمار و بهره کشی سرمایه و تاراج کار انسانها
موقوف خواهند شد
بعد از تو زمین به عشق انسانها بوسه خواهد داد
و جهانی مملو از دانش و کار و عشق به دنیا خواهد آمد
درست مثل کومونهای بومیان آمریکا در زمان جلادانی
هم چون کریستف کلمب منتها با صلح و دانش امروزی .
من کارگرم و دانشم را مهندسین کارگر سیراب خواهند کرد
من کارگرم و سلامت روحی ام را جامعه و پزشکان
تاءمین خواهند کرد
من کارگرم پرستاران پرستاری ام می کنند و معلمین
آموزگار من اند
و زنان و مردان خانه دار در رستورانهای تغذیه جمعی
بهترین غذا را برایم خواهند پخت
و همه در گردونهء تولید و زندگی کومونی خواهند بود
هیچ کس بر هیچکس برتری نیست
میزان ارتقاء انسانها به کار آن هاست
و میزان صلحی که در روند تولید بارور می کنند
انسان نیازمند خدا و آخوند نیست
عشق به انسان و طبیعت و دانش میزانهای برتری آدمی اند
خدا در انسان گم می شود و محو می گردد
و مذهب انسان ها به تاریخ می پیوندد .
درچشمه ساران دهم این مرام را می جویم
در زندگی اشتراکی اولیه همراه با دانش پیچیده ء امروز
جهان را فتح خواهیم کرد
در شالی زاران کار و سرود خوانی زنهای روستاهای گیلان
و در دستان پینه بسته ءکارگران قالی باف
و در دانش انقلابی و دانش تولید و مدیریت
چنین مرامی خوابیده است
باید فتحش کرد و جهان را از بربریت حتمی سرمایه رها کرد
رهائی انسان از قرنی و از امروز و از همین ساعت آغاز شده است
آغاز کن مرامت را من از کوهپایه های جنگلهای البرز
با تو سخن می گویم
من از تاریخ و سر نوشت حتمی تو سخن می گویم
و نارونها را برای سایه های آفتاب داغ بر ای تو نشاء می کنم .
سوم آوریل دوهزار و دوازده
برگرفته از سایت گزارشگران
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر