جمهوري قلابي - « کاکاعابدین و یاسی » - جمهوری سوار: میرزاده عشقی
میرزاده عشقی
هست در اطراف کردستان دهی
خـانــدان چــنــد کـُرد ابــلــهی
قاسـم آبــاد اســت آن ویـرانـه ده
ایـن حـکایـت انـدر آن واقـع شـده
کـدخـدائـی بـود کـاکـا عـابـدین
سـرپـرسـت مــردم آن سـرزمـیـن
خمره ای را پـر ز شیـره داشــته
از بـــرای خــود ذخـیــره داشـتـه
مــرد دزدی نـاقـلا یــاسی بـه نـام
اهـل ده در زحـمـت از او صـبح و شام
بــود هـمـسایه بـر آن کـاکـای زار
وای بــر هــمـسـایـه نـاسـازگـار
عـابـدیـن هـر گـه که میرفته برون
یـاسـی انـدر خـانـه مـیرفته درون
نـزد خـم شـیـره مـیکـرده مـکان
هـم از آن شـیریـن هـمـی کرده دهان
این عمل تکرار هی میگشـته است
شـیـره هی رو بر کمی میهشته است
تـا کــه روزی کـدخــدای دهکده
دیـد از مـقـدار شـیـره کــم شـــده
لاجـرم اطـراف خُـم را کـرد ســیر
دیـد پـای خـمـره جـای پـای غـیـر
پـس هـمه جا جای پـاهـا را بـدیـد
تـا بـدرب خــانــه یــاسـی رسیـد
بانک زد: ای یاسی از خانه درآ
آنـقـــدر هـمـسـایه آزاری چرا؟
دزد شـیـره، یـاسـی نـیـرنـگ بـاز
کـــــرد گـــــردن را ز لای در دراز
گفت او را اینچـنین کـاکـا سـخـن:
تو چـه حـق داری خوری از رزق من
شـیـره مـن از بـهـر خود پرورده ام
خـواسـت تـا گوید که من کی کرده ام
عابدین گفتش: نـظـر کن بـر زمـین
جـایـهای پـایـهای خـود بـبـیـن
دیـد یـاسی مـوقـع انـکار نیست
چـارهای جـز عـرض استغفار نیست
گـفـت: مـن کردم ولی کاکا ببخش
بـنـده را بـر حـضـرت مـولا ببخش
بـار دیـگر گـر کـه کـردم اینـچنین
کـن بـرونـم یـکسر از این سرزمین
از تــرحـّـم عـابـدیـن صـاف دل
جـرم او بـخـشـید و شد یاسی خجل
چـونکه از این گفت و گو چندی گذشت
نفـس امـاره بـه یـاسـی چیره گشت
بـاز مـیل شیــره کـرد آن نـابــکار
اشــتـها از دســت او بـرد اخـتـیـار
دیـد بـسـته عــهـد او با عـابـدیـن
کـه نـدزدد شــیرهاش را بـعد از این
فــکر بـسـیـاری نـمـود آن نابکار
تا در این بـابــت بـرد حـیلـه بـکـار
رفـت و بر پشت خری شد جاگزین
رانـد خـر را در سـرای عـابـدیـن
خـویشـتـن را تـا بـه پیش شیره برد
تا دلـش می خواست از آن شیره خورد
کـار خـود را کـرد چون بر پشت خر
بـا هــمان خــر آمــد از خــانه بـدر
بـار دیگــر بـاز کـاکـا در رسـید
تـا نـمـایـد شــیـرهاش را بـازدیـد
بـاز دیـد اوضـاع خـم بـر هـم شده
هـمـچنیـن از خـم شـیره کـم شـده
پـای خــم را کـرد بـا دقــت نـظـر
دیـد پـای خـمـره جـای پـای خــر
انـدرون خـمره هـم سـر بـرد دیـد
هسـت جـای پـنـجـه یـاسـی پدید
سـخـت در حیرت فرو شد عابدین
هـم ز خـر بـددل هـم از یـاسی ظنین
پیش خود میگفت این و میگریست
ای خـدا ایـن کـار آخـر کـار کـیست
گر که خر کرده است خر را نیست دست
یاسی ار کرده است یاسی بی سم است
زد دو دستی بر سر آخر عابدین
و از تـعـجـب بـانـگ بر زد این چنین:
چـنگ چـنگ یـاسـی و پا پای خر
من که از ایـن کـار نــارم ســر بـدر!
این حکایت زین سبب کـردم بـیـان
تــا شــونــد آگــاه ابـنـــاء زمـان
گـر بـخـواهـد آدمـی پـی گـم کند
پـایهـای خـویــشتـن را سـم کـند
هـر کـه انـدر خـانه دارد مــایـهای
هـمـچـو یـاسـی دارد او همسایهای
یـاسی مـا هـست ای یــار عــزیـز
حـضرت جـمبـول یـعـنی انگلیس
آنـکه دایـم کـار یـاسـی مـیکـنـد
و از طـریق دیــپلـمـاسی مـی کـنـد
مـلـک مـا را خوردنی فهمیده است
بر سـر مـا شـیـره هـا مـالـیـده است
او گمان دارد که ایـران بـردنی است
همچو شیره سرزمینی خوردنی است
با وثــوق الـدوله بـسـت اول قـرار
دیــد از آن حــاصـلی نـامـد بـه بـار
پـول او خـوردنـد و بـر زیرش زدند
پـشـت پـا بـر فـکر و تـدبیرش زدند
چونـکه او مـایوس گردید از وثوق
کـودتـائی کـرد و ایـران شـد شـلوغ
هـمچـنین زیـر جـلی سـید ضـیاء
زد بـه فـــکر پـسـت آنـها پشـت پـا
کـودتـا هـم کـام او شـیریـن نکرد
ایــن حـنـا هـم دست او رنگین نکرد
دیـد هـرچـه مـستـقیـمـاً میکـند
مــلــت او را زود بــر هـم مـیزنـد
مـردمان از نـام او رم مـیکــننـد
مـقصدش را نـیز بـر هـم مـیزنـنـد
گـفـت آن بـه تـا بـرآیـد کــام مـن
از رهــی کـانــجـا نـبـاشد نـام مـن
انـدر ایـن ره مـدتی انـدیـشـه کرد
تـا کـه آخـر کـار یـاسـی پیـشـه کرد
گـفـت جـمـهوری بیــارم در میان
هـم از آن بـر دسـت بـر گـیـرم عـنان
خـلـق جـمـهوریطلب را خر کنم
زانـچـه کـردم بـعـد از ایـن بدتر کنم
پـای جـمـهـوری چـو آمد در میان
خـر شـــوند از رؤیـتش ایـرانـیـان
پس بریـزم در بـر هـریـک عـلـیـق
جمله را افسـار سـازم زین طــریــق
گـر نـگردد مـانــع مــن روزگـار
مـی شـوم بــر گـُـردهی آنــهــا سوار
فـرق جـمـعی شـیـرهمالی میکنم
خـمـره را از شیـره خـالی مـیکـنــم
ظاهراً جـمـهوری پـر زرق و بــرق
و از تـجـدد هـم کـُـلـه آن را بـه فـرق
بـاطـنـاً یـاسـی ایـران انـگـلـیس
خـر شود بـدنـام و یـاسـی شیره لیس
کـرد زیـن رو پـخت و پز با سوسیال
گـفـت با آنـهـا روم در یــک جـوال
شـد سـوار خـر کـه دزدد شـیـره را
پــس بگـیرد پـنـج مـیـلـیون لیره را
نقش جـمـهوری بـه پای خر ببست
محرمــانـه زد بــه خم شـیـره دست
ناگهـان ایــرانیــان هــوشـیــار
هم ز خــر بدبـیـن و هـم از خـرسوار
هـای و هـو کردند کین جمهوری است؟
در قـواره از چـه رو یـغفـوری است؟
پـای جـمـهوری و دست انگلیس!
دزد آمـد دزد آمـــد آی پــلـیــس!
ایـن چـه بـیرقهای سرخ و آبی است
مـردم این جــمهوری قـلابی اسـت
ناگهان ملـت بـنـای هو گـذاشـت
کرهخـر رم کـرد و پـا بـر دو گـذاشت
نـه بـه زر قـصـدش ادا شد نه به زور
شــیـره بـاقی ماند و یـارو گشت بور
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر