کابوس بامدادی
مجید نفیسی
جَخت اینک از خوابی پریشان رَستم
و از تابوت خود بیرون جستم.
ماه از پشت بام همسایه سرک میکشد.
در این لحظه باید قلم برداشت.
قلب من این تنهایی را باور نمیکند.
چند نفر اکنون درون سیمهای تلفن
به سوی یکدیگر دست دراز کردهاند؟
و از تابوت خود بیرون جستم.
ماه از پشت بام همسایه سرک میکشد.
در این لحظه باید قلم برداشت.
قلب من این تنهایی را باور نمیکند.
چند نفر اکنون درون سیمهای تلفن
به سوی یکدیگر دست دراز کردهاند؟
"سوار به زودی از راه میرسد فئودور!
به جوخهی تیرباران نگاه نکن.
تزار تو را بخشیده است."
به جوخهی تیرباران نگاه نکن.
تزار تو را بخشیده است."
آسمان هنوز صورت خود را نَشُسته
اما گونههایش سرخ میزند.
در این لحظه باید قلممو برداشت.
میروم به نگارگری زنگ بزنم
که از تیرباران رَست.
اما گونههایش سرخ میزند.
در این لحظه باید قلممو برداشت.
میروم به نگارگری زنگ بزنم
که از تیرباران رَست.
Nightmare at Dawn
The Third of May, Goya (1808)
Nightmare at Dawn
I just let go of a nightmare
And jumped out of my coffin.
The moon peeks out from behind my neighbor’s rooftop.
At this moment one should pick a pen.
My heart cannot believe this solitude.
How many people within telephone lines
Are now extending their hands toward each other?
And jumped out of my coffin.
The moon peeks out from behind my neighbor’s rooftop.
At this moment one should pick a pen.
My heart cannot believe this solitude.
How many people within telephone lines
Are now extending their hands toward each other?
“The horseman will arrive soon, Fyodor!
Do not look at the firing squad.
The Tsar has pardoned you.”
Do not look at the firing squad.
The Tsar has pardoned you.”
The sky has not yet washed its face
But its cheeks look pale red.
At this moment one should pick a paintbrush.
I am going to call a painter
Who escaped execution.
But its cheeks look pale red.
At this moment one should pick a paintbrush.
I am going to call a painter
Who escaped execution.
Majid Naficy
January 10, 2003
January 10, 2003
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر