۱۳۹۳ تیر ۱۹, پنجشنبه

یادمان شبیخون به کوی دانشگاه: داریوش لعل ریاحی

دریافتی:

یادمان شبیخون به کوی دانشگاه

 students in jail

عاشقان ماییم ، اما دیگران بازیگران

بختکی افتاده  برما، چون کلنگ از آسمان

 

مرهمی کو تا به جای عشق ، خنجر سازمش

پرچمی کو تا در این محنت کده ، افرازمش

 

من نماد تیر ماهم ، خون رگهایم سپید

صبرم از صافی گذشت و روی آزادی ندید

 

تیغ استبداد را گفتم ، چه  داری در بغل ؟

گفت صدها سینه  ، سرشار از غزل

 

هر غزل چون بحر و جانی در درون

بی شماران نام ، برگی لاله  گون

 

بهمنت برپا شد و اندیشه  ، مرد

باقی دلدادگان را  آب  برد

 

تو ، چو استادت ، قبایی دیگرید

امت ما را به  ناپیدا برید

 

راه ما روشن ز نور رهبری است

بر تو دانشجو ، طلایه  دار کیست؟

 

گفتمش ای تیغ ، گر این است نان

پس بمان و پس بمان و پس بمان

 

می توان آلاله را از یاد برد

یا گلوی مرغ آبی را فشرد

 

لیک نتوانی چنین ، مانی به  تخت

چون فریبت  می دهد این جاه و رخت

 

داریوش لعل ریاحی

18 تیر ماه 1393

Dlr1266²hotmail.com

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر