خواب تا کي؟
شد اين وطن خرابه، از چه هنوز به خوابی
غير از تو نيست مسيحا، دل بر کن از سرابی
از خشم و کين ديوان، اين خانه است در آتش
سوزان دل و بيفشان، از ديده قطر آبی
در دجله های خون زد، اين مام خسته غوطه
لخت جگر هر آن ديو، بر آتش و کبابی
کوشندگان برند بهر، از زندگی نه خفته
خواهی رسی به پيشرفت، سعی بايد و شتابی
بيگانگان ز ما سود، در راه غارت ما
ما با سکوت و سازش، بر ظلم خصم حجابی
دزد غريبه را نيست، ز اسرار خانه اطلاع
خائن به خانه ايم خود، تسليم به هر جنابی
از خادمان به وحشت، ترسيم از گزيده
جلاد و دزد وکالت، بی منطق و کتابی
خائن به مُلک و ملت، بر مسند صدارت
فرمانبری و طاعت، از هر سفيه نابی
رخصت که خادمان خوار، فرهيخته زار و مصلوب
ياری رسان به هر کس، کو را به سر خرابی
اين شيخکان مزدور، پرورده ايم به دامن
قدرت سپرده ز آنان، نی پرسش و حسابی
چند سال پيش کجا بود، رّب و خدای شيخان
شيخ بود و کنج مسجد، نانش ز تو و آبی
يک باره چون تماسش، شد برقرار و الله
او را به ياد و بگشود، ز عرشش دری و بابی
آن خفته در بن چاه، از کی بشد خبردار
از حال شيخ و تشخيص، خيزد از او ثوابی
ترک مهد خود و بگريخت، از سامره به ايران
اهل مدينه بگذاشت، در چنگ چند وهابی
اعراب کوفه تنها، زير فشار امريک
اجداد خود رها کرد، فارغ ز هر عذابی
چند قرن پيش ائمه، از چه ز شيخکان دور؟
ختم رسل و قرآن، از خود نه شور و تابی
يک باره شد قيامت، بيدار جمله ارواح
تسخير کرده اين مُلک، تندتر ز هر شهابی
زان رو که تو به غفلت، عمر عزيز خود طی
دل بسته ای به اوهام، در مهد جهل به خوابی
***
دهم اسفند ماه 1390
2012‑02‑29
وصيت روباه فرزاد جاسمی
2012‑02‑23
قصه گرگ و روباه و کفتارفرزاد جاسمی
2012‑02‑17
دست منه بر دهنمفرزاد جاسمی
2012‑02‑12
تجربه ی آموخته هافرزاد جاسمی
2012‑02‑07
اخبار ومقالات مربوط به فرزاد جاسمی در روشنگرى(كليك كنيد)
http://www.roshangari.net/as/ds.cgi?art=20120229135010.html
شد اين وطن خرابه، از چه هنوز به خوابی
غير از تو نيست مسيحا، دل بر کن از سرابی
از خشم و کين ديوان، اين خانه است در آتش
سوزان دل و بيفشان، از ديده قطر آبی
در دجله های خون زد، اين مام خسته غوطه
لخت جگر هر آن ديو، بر آتش و کبابی
کوشندگان برند بهر، از زندگی نه خفته
خواهی رسی به پيشرفت، سعی بايد و شتابی
بيگانگان ز ما سود، در راه غارت ما
ما با سکوت و سازش، بر ظلم خصم حجابی
دزد غريبه را نيست، ز اسرار خانه اطلاع
خائن به خانه ايم خود، تسليم به هر جنابی
از خادمان به وحشت، ترسيم از گزيده
جلاد و دزد وکالت، بی منطق و کتابی
خائن به مُلک و ملت، بر مسند صدارت
فرمانبری و طاعت، از هر سفيه نابی
رخصت که خادمان خوار، فرهيخته زار و مصلوب
ياری رسان به هر کس، کو را به سر خرابی
اين شيخکان مزدور، پرورده ايم به دامن
قدرت سپرده ز آنان، نی پرسش و حسابی
چند سال پيش کجا بود، رّب و خدای شيخان
شيخ بود و کنج مسجد، نانش ز تو و آبی
يک باره چون تماسش، شد برقرار و الله
او را به ياد و بگشود، ز عرشش دری و بابی
آن خفته در بن چاه، از کی بشد خبردار
از حال شيخ و تشخيص، خيزد از او ثوابی
ترک مهد خود و بگريخت، از سامره به ايران
اهل مدينه بگذاشت، در چنگ چند وهابی
اعراب کوفه تنها، زير فشار امريک
اجداد خود رها کرد، فارغ ز هر عذابی
چند قرن پيش ائمه، از چه ز شيخکان دور؟
ختم رسل و قرآن، از خود نه شور و تابی
يک باره شد قيامت، بيدار جمله ارواح
تسخير کرده اين مُلک، تندتر ز هر شهابی
زان رو که تو به غفلت، عمر عزيز خود طی
دل بسته ای به اوهام، در مهد جهل به خوابی
***
دهم اسفند ماه 1390
آخرين مطالب مرتبط در روشنگرى:
خواب تا کي؟ فرزاد جاسمی
خواب تا کي؟ فرزاد جاسمی
2012‑02‑29
وصيت روباه فرزاد جاسمی
2012‑02‑23
قصه گرگ و روباه و کفتارفرزاد جاسمی
2012‑02‑17
دست منه بر دهنمفرزاد جاسمی
2012‑02‑12
تجربه ی آموخته هافرزاد جاسمی
2012‑02‑07
اخبار ومقالات مربوط به فرزاد جاسمی در روشنگرى(كليك كنيد)
http://www.roshangari.net/as/ds.cgi?art=20120229135010.html