۱۳۹۳ شهریور ۲۹, شنبه
۱۳۹۳ شهریور ۲۶, چهارشنبه
فالگیر٬ و تنهایی: مهران زنگنه
دریافتی:
فالگیر[1]
مهران زنگنه
(به، با، بدون، برای آزادی (۱))
بادپر-فالگیر-پرنده ی دیوانه ی کولی بر فراز دلم پرسید: کی به جهان پا نهاده ای؟
گفتم: هنوز به جهان نیآمده ام!
پرسید: کی به دنیا خواهی آمد؟
گفتم: وقتی او را در آغوش کشم.
آدرس نویسنده: mehran.z@gmx.net
تنهایی(3)
و من تنها
در ثقل برهوتی به وسعت هستی
در خود نشسته
در خویشتن
در ثقل نیستی
سر برافراشته در برابر خویش
كسی كه هیچكس نیست
آدرس نویسنده: mehran.z@gmx.net
[1] چار پارهی ۶۹
۱۳۹۳ شهریور ۲۲, شنبه
۱۳۹۳ شهریور ۱۹, چهارشنبه
درد را چاره کنیم : جعفرمرزوقی ( برزین آذرمهر)
درد را چاره کنیم
جعفرمرزوقی ( برزین آذرمهر)
«درد »
این است امروز،
فاصلهها چندان گویا نیست،
بین خوبی و بدی؛
دربزنگاه سخت دوران
که به خواب غفلت بود ،
گرفتار ، جهان
با هزاران نیرنگ
«خوب»ها را کشتند؛
آنچه که ماند ز «خوبی»
کم ، کم
به بدی آلودند،
و سر انجام شد آن که امروز
« خوب »ها کم رنگند
«بد»ها اما بدتر از بد،
و بدل گشته بدی،
به یکی غده ی بد خیم که گویی نپذیرد درمان.
آن کشاکش که جهان را می برد
رو به زایندگی و نو زایی
این چنین شد که از رفتن ماند.
این « دو قطبی » امروز،
نیست دیگر کارا ،
مگر آن که خوبی
سر بر آرد از نو
و بگیرد در دست
بار دیگر سکان.
جعفرمرزوقی ( برزین آذرمهر)
۱۳۹۳ شهریور ۱۲, چهارشنبه
بیداری: جعفر مرزوقی(برزین آذرمهر)
بیداری
درغزه
شیرخوارگان را
در زیرچشمان از وحشت دریده و
پستانهای بیشیر مادران،
به گلوله می بندند.
ومی سوزانند
زنده، زنده
نوجوانان را
با کینهای حیوانی تر
از حیوانی،
در زندان ها
و یا در خسوفِ ابر آلود و پر دودِ نگاههای حیرت زده و
صاعقه خیزسالخورده گان.
در عراق،
به جان مردم می افکنند
هرزه
مرضترین دست پروردگان « سیا» ،
-هارترین سگان داعش - را؛
در شیشه کردن خون باکره گان ،
میوه
ی نارس این توحش است هنوز.
دراکرائین
از منقارکرکسهای فاشیسم
پروردگان اردوگاههای بوخنوالد وآشویتس ،
فرو
می ریزند برسر و کاشانه ی خلقی
بمب
وموشک
وخمپاره
و هر چیز دیگر
به جرم نافرمانی
از ارباب تحمیلی جهان!
در سوریه
زهر
شکست
چشیده
گان
فرو
گذارنمی
کنند
حتی
لحظه
ای
ازچیدن
هیچ
توطئه
و
ارتکاب هیچ جنایتی ،
در حق ملتی
که
پاس می دارد
چون
مردمک
چشم
؛
آزادی واستقلال خود را.
در غیاب شوراها
این
جهان
خواران
را گویی
هیچ
چیزدیگر
،مانع
از آن نیست
که در این کره خاکیِ سرپا سفاکی
وحشیانه
تر از همیشه
به خاک در مالند
پوزه
ی هر ملت سر برداشته را.
چه شرم آور عصری ست
با ناجیان نازی و فاشیست!
ودریغا
که در سرگیجه ی شکست
آسان
گذاشتیم
که گشا دترین کلاه تارخ را
بر سر بشریت نهند،اینان:
کلاه دفاع از «حقوق بشر»
کلاه «نظم نوین جهانی»
شرم مان باد و
ننگ
مان
باز
اگرچشم
فرو
بندیم
و
نبینیم
که چگونه می غلتانند
که این گوی عزیز و نحیف را
در مرداب سیاهی از جنایتهای چرکین ،
و نبندیم آن عهد و پیمانی
که برما ست
در فروریزی این نظام ننگین!
جعفر
مرزوقی(برزین آذرمهر)
قیمت جان: داریوش لعل ریاحی
دریافتی:
قیمت جان
قیمت جان را جهانی کرده اند
چون دلار ِ آن چنانی کرده اند
از جنوب ِ اندُلس تا مرز ِ هند
هر چه لمپن بود ، جانی کرده اند
مغز ها را شستشو دادند خوب
دینی از نو ، باز خوانی کرده اند
تیغ ِ نفرت دست زنگی های مست
داده اند و خود ، شبانی کرده اند
بر خلاف ِ بوش ، بی فریاد و داد
کیش ِ مردم را ، نشانی کرده اند
با چنین حالی و با این بند وبست
خود ، تجاوز را نهانی کرده اند
از برای ِ نو خلافت پیشگان
جان کری ها ، خطبه خوانی کرده اند
خلق ِ افغان ، ریشه اش شد جا بجا
رنج ِ هم را ، زندگانی کرده اند
در عراق ِ بی نفس ، جز چاه ِ نفت
مرگ را آسان و آنی کرده اند
فِرگوسن ، زنگ ِ سقوط ِ اقتصاد
شورشش را ، بی نشانی کرده اند
زین نمط ، همسو به سیمای ِ افق
نکته دانان ، دُر فشانی کرده اند
سرزمین ِ ما ، جدا زین جمع نیست
سبز ها را ، ارغوانی کرده اند
داریوش لعل ریاحی
دهم شهریور 1393
Dlr1266@hotmail.com
۱۳۹۳ شهریور ۶, پنجشنبه
۱۳۹۳ شهریور ۳, دوشنبه
۱۳۹۳ شهریور ۱, شنبه
فلسطین و چریکهای عرب: هجوم (مجموعه شعر) محمدعلی سپانلو
هجوم (مجموعه شعر)
محمدعلی سپانلو
١٣۵۶
فلسطین
فلسطین انعکاس روزهایی
که از دریا به آن سوی زمان جاری است
فلسطین گردش خوابی
که در چشمان ما، نوبت به نوبت باز میگردد
و خوابی در حقیقتهای بیداری است؛
فلسطین خونبهای عشق
و در فصل شراب سرخ
فلسطین جامی از گرماست
فلسطین سرزمین ماست
سرود حیرت و اندوه
سرود بازگشت خلق را آوارگان خوانند
به سودای اقالیمی که در غربت بیاد آید.
نشستن روزهای انتظاران را
در اردوگاه
نشستن، فکر کردن، خواب رفتن
در شبی که کشتی موعود میلغزد به سوی ماه
سرودن، خواستن ماه قدیمی را
که در امواج آن غرق است صحرا و شهیدانش
و از ماه کهن، تنها، به زیتونی قناعت کردن
و آبی
(و دیگر آرزوها را به دل مردن
که فکر آرزو بیجاست در این مرز مهتابی)
که اینجا مرکز دنیاست
و دنیا جز فلسطین نیست
وز آن سو
فلسطین سرزمین ماست …
تحمل کن شب ایوب را، ای باد زنجیری!
و در شهر عزا، همسایگان را، شور و غوغای چراغان را
و از بین سرود فتح دشمن، برگزین قانون فتحت را
و گوشت با دَمِ مضرابها باشد
که برزخم امیدی مینوازد زخم
اگر تعقیب و تبعید است، یا زنجیر، یا اعدام …،
نگاهت پاسدار خون گلها باد
که لبخند شهیدان است، در فصل شراب سرخ
دلت الواح محفوظ حکایات رهایی
دستهایت
چون درخت ایمنی، در وادی تحقیر
که استقلال روح آدمی را پاس میدارد.
چنین پندار (حتی)
کودکی بودی
که از مکتب به یک ضربت
به جنگی نابرابر سرنگون گشتی
بشارت بر تو، اقلیم کهن مرده است
عجوز است این جهان امّا
فلسطین کودک دنیاست
فلسطین سرزمین ماست.
فلسطین در سلاسل رشد خواهد کرد
و ترکیبات آموزندهی خونابه و آهن
چو نهر عصمتی پیوند میبندد به رودِ شیر
و از آنجا به شط قیر (شط کهنهی اردن) …
سرت را کهکشان میسوزد، از قلبت
جهاند برق خونینی
که شمشیر کهن را آب خواهد داد
در دریاچههای تلخ؛
فلسطین خندهات تلخاب
فلسطین هیکلت رؤیاست …
فلسطین سرزمین ماست
فلسطین پایگاه آشنایی نیست
جایی نیست
فلسطین روحی آوارهست در دنیای ساکن
جهان کوفته، سرخورده، با لبخند اجباری
که با بوی رفاه و رشد ملی، در تبانیها قدرتها
نمای جنتالمأوا به خود دادهست …
فلسطین کهن یادآور هول جهنمهاست
که میگوید جهنم هست، شیطان هست
شیطان هر کجا، و این جاست
فلسطین سرزمین ماست
فلسطین آخرین سنگر
برای ارزشی کمیاب
برای چشم پوشیدن
برای ترک کردن، دیر جوشیدن
برای رد هر صلحی؛
فلسطین آخرین سنگر
و تنها پایگاه رزم با مسخ شیاطین است.
فلسطین این صحاری نیست
شکل آرزوی ماست
معمایی که در آن مرگ جاری نیست
دلی از آتش و از باد
که جز پیکان زهرش آبیاری نیست …
و ما آوارگان، دریوزگان، امواج منکوب کتکخورده
از این پس یادمان باشد
و در خاطر نگه داریم
که هرگز آرزو در قید و در زندان نمیماند
که در آن زخم و ضربت نیست
و قتلش تیغ بر آب است
و مثل روز
مدام است و بر آینده
و با دوران آینده
طلوع نصرتش همپاست
فلسطین سرزمین ماست.
***
چریکهای عرب
چریکهای عرب شعلهیی بلند به شب میبرند
چریکهای عرب از شط سیاه، به مهتاب و ماه مینگرند
و زیر بدر تمام، در ماه عام
وقتی سحر کناره گرفته است
و رستخیز صلا میدهد ز پهنهی بحرالمیت
به کهربای مسین گلوله میاندیشند
چریکهای عرب ثروت خموشی مردانه را
یگانه ثروتشان را ـ که یادگار صدور مجاهد است
به خون و آتش و زندان، به سنگ و خار و باران میدهند
و چون مهندسی «صحرا» مردانهاند.
چریکهای عرب از مدار صبح میآیند
و ارمغان هوا میکنند
گرد نقرهیی استخوانهایی را
که در نبرد فلق میپوسند
گلی سیاه به شنزار
به واژگونی معیارها
به سنت کهن مردمی، در انقیاد نامردمان میاندیشد
به شیوههای صحی آدمخواری
به حق به جانبی دژخیم
به مرز «ندبه» که «دیوار» اشک تمساح است.
برادران مجاهد
که با تمدن حجم دلار ـ شناسنامهی این روزگار ـ
بیگانهاند
چریکهای عرب، آری
در رمال صحاری
در شط سیاه، در مهالک راه
به خاک میافتند در کیش پاک
به پاسداری ادراک این حقیقت متروک
که: خاک از انسان
انسان از خاک
-----------------------------------------
به نقل از: درنگ
de-rang.com
اشتراک در:
پستها (Atom)