کوبانی و قساوت درندگان، با نام خدا: بهنام چنگائی
کوبانی و قساوت درندگان، با نام خدا
کوبانی و قساوت درندگان، با نام خدا
بهنام چنگائی
کوبانی و قساوت درندگانِ روایتگرِ خدا
کجائید
ای وجدان های راد!
بالا بلند های انسانیتِ هرگز نمیر؟
اینک،
مگر تنها،
دل های گرم و گوارای شما،
با کامِ شیرینِ دست ها و دوستی هایتان
بتواند
کویر خونین و سوزان داعش ها را
دوباره "مهر" بیاراید.
بیائید
که در این میدان بربریتِ فصلِ بلند
زن و بچه ی گرسنه و تشنه ی کوبانی ِهمدرد ما،
در میانِ قساوتِ درندگان خدا
به سان دیروز و امروز ما
یکسر تنهاست.
به پا خیزید و بیائید
همراهِ دادِ بیدادانِ سربریده باشیم
عصر ما،
فرصت شب شکنی هاست.
بیائید
تا مگر ما
آبرویِ فروریخته ی انسان را
در دشت شقاوت مذهبیان بازجوئیم.
بیائید
شما، ای طعم شکنجه ی شیعی چشیدگان
زهرخندِتلخِ زور سرکشیدگان
ای، بالای دار با غرور سرسپردگان
داغ لعنِ کافرِ بر پشت خوردگان
جور و تبعیض زدگان
بیائید
تا مگر ما
شرافت گمگشته ی زمانه را برای بی کسی ها بیابیم.
شب، در این وادی بی رحمی
تنها
حکم هولناگ مرگ را می خواند.
بیائید
با هم، پاسدارِ مهر باشیم
هرگز آرام نمانیم
و از سکوت بگریزیم
که کمتر: این سان
آدمیزاده های صاحب قرآن،
اینگونه در پیش چشم جام جهان نما
بی وجدان بوده است.
یادآوریم:
در دوری از کافر کشی،
خمینی، نماینده ی خدا شد
و در راهِ اولیا
تا توانست، کافر کشت.
و حالا
در کشتارگاهای شام و سوریه
نوبت پاکسازی زمین
با امامت البغدادی ست.
با علم و کتل او
و زیر تیغ کور مریدان،
حالا، و پیگیر و چه آسان
هولناکتر از صحرای کربلا
کودکان و زنان کوبانی بی نوا
گروه گروه
در سرابِ های باورِ مالیخولیا
دچار کشتارِگاهِ های کافرکشی شده اند.
این دشمنان روز:
همچون شب تبارانِ شیعه ی خویش
با دست و دلی پاک،
با یاد و نام خدا و رسول خدا
عاشقانه، مرگ کاشته و می کارند
و در صحرای بی کربلای این دورانِ پست
پیگیر وحشت می بارند.
+
پس زرادخانه بشردوستان
در این سیل مرگ کجاست؟
شرم براین زمانه ی ریا و رنگ.
+
من، ماتِ مات مانده ام،
من نمی دانم: قساوت این درندگانِ موحد را
در این درندشتِ خشکِ بی آبرو
به حساب کدامین راه و باورِ حقِ زمینی و آسمانی بنویسم؟
من نمی دانم: راه و رازِ گزینشِ انتخابِ مرگِ زنانِ کوبانی را
اینک چگونه باید
بر پای ناحقِ کدامین ستون های سست و یا سختِ باور،
با بردباری و آزاداندیشی
برانگارم و بپذیرم.
که در این میدان
تنها و تاکنون، دار مرگ و فرصتِ انتقام، مدام شیهه می کشد.
در زیر پرچم این ننگ و بی آبروئی پاکانِ ناجی بشر
کمتر مدعیانی بوده اند
بر علیه نابودی کفار و ظفر بهشت
بی تابانه انسان بی پناه را نکشته اند
+
هر اصیل و مدعی که آمد
پیوسته
بر پیشانی کتل اش نام خدا بود
و بر دلِ تاریک اش
کهکشان ها شقاوت و قساوت
و اسم محمد رسول خدا
بر سر زبانش می درخشید.
حالا و در این وادی هولناکِ مصافِ دروغینِ عقاید
دیگر، نه مسلمان و نه ایزدی و نه نصرانی و نه هیچکسِ همدردِ من
بالِ پروازِ نجاتش
نه در زمین و نه در آسمان موجودنیست
و نه مامنی در هیچ ناکجائی مانده است!
جز، انتخاب مرگ یا آزادی
رازِ شگرفی که گزینش نماندن دلیران کوبانی را
تنها در چنین مصافی
وینگونه ناروا، بسیار دلنشین می کند.
بهنام چنگائی 29 شهریور 1393
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر